متن مهربانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مهربانی
دُردانه ی حسّ دلم ای جان و نفَس!
مِهرت، شده بهرِ عطشِ عاطفه بس؛
پیوسته تو هستی تپشِ خاطره پس:
جز تو، تبِ قلبم، نکند میلِ به کس.
آرامش صورتی
بانو...
در هر نگاهی که آرامشِ صورتی ات را می ریزد،
رژ قرمز لب هایت رنگی از مهربانی است
که بی صدا تمام دنیا را لمس می کند.
تو، شاعری در دل زندگی،
که با حضورت، زمین زیباتر می شود.
باران کریمی آرپناهی
تاریخ انتشار ۱۷ دی ۱۴۰۳...
و بدان که دوست و رفیقی بهتر از خداوند جل جلاله نیست، که مهربانیش بی پایان و محبتش بی حساب،و او همیشه نگهدار ما وما غافل ازالطاف او.
(حدیث مِهر)
زنده باد آنکس که گاهی یادی از ما می کند
برکه ی خشکیده ی دل را چو دریا می کند
حال ما می پرسد و با مهربانی های خود
دردهای کهنه ی ما را ، مداوا می کند
سید محمدرضا شمس (ساقی)
صبحش دستانم پر می شود
از شبنم مهربانی،
شب هایی که مادرم را به خاطر می آورم!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد
اما کمک میکند با وجود غمها محکم بایستیم!
درست مثل چتر که باران را متوقف
نمی کند، اما کمک می کند آسوده زیر
باران بایستیم …!
ابرها به آسمان تکیه می کنند ؛
درختان به زمین ؛
و انسانها به مهربانی یکدیگر...
جانانم
روزهای سیاه محکوم به تمام شدن هستند اما فراموش نمی شوند.
روشنی فردای من و تو مدیون تاریکی امروزمان است.
خودت می گفتی که رسیدنِ برگ های درخت به خورشید، مدیون فرو رفتن ریشه ها در تاریکی خاک است.
حالا هر چه ریشه بیشتر در سیاهی فرو برود، برگ...
موج موهایت شبیه شعرزیبامیشود
خوب میدانم دلم یک روز دریامیشود
آرزوکردم توراچون رودهرجایی که شد
درمسیرقلب من یک روز پیدامیشود
دردهایم گرچه بسیارند امالحظه ای
باطلوع چشم های تومداوامیشود
روبروی چهره ات درآینه زل میزنم
تاکه دل ازعشق تو بی تاب وشیدامیشود
مهربانی کن به این دل،که هزاران سال را...
گفتم مرا چگونه دختری میبینی؟
گفت کاریزماتیک..
گفتم آخر چگونه..
گفت زیبایی تو در موقع حیا..
غرورت در هنگام تواضع..
بیانت در موقع خشم..
خنده ی آرامت در کنار جمع..
غم پنهانت در هنگام ناراحتیم ..
ماندت کنارم هنگام تنگ دستی ..
وفایت در نبودم..
و چشمانت ک معصومانه ترین...
مهربانی، زاده انسانیت بی قید و شرط است که مهر هدیه خداوند برنفس دمیده بر انسان است؛ بی قید و شرط مهر بورزیم که رها میگردید بر عشق خداوندگار 🙏🌹
۱۴۰۳/۰۱/۰۸
مریم
.
ای پرسش بی زیرای من
بیا پنجره های رخوت را بشکنیم
و با گریز از حصار سرد نبایدها
بساط عیش را
بر لحظه های خاک خورده حیات بگستریم
بیا دست در دست آسمان
آوارگی کنیم در پهنه زمین👌
نواختن بلدی؟
حتی سوت زدن؟
اگر هان ....
من میتوانم ساعتها...
زنان را دوست دارم،
بعضی را بیشتر،
آن هایی که پرند از تناقض...
زنانی با موهای جوگندمی که آن ها را زیر رنگ می پوشانند. آن ها زودتر از موعد ، چین های زمان بر پیشانیشان نشسته و چهره شان در هاله ای از کدورت فرو رفته است اما برای...
تو در شبِ ظلمت مُهتاب ِ منی
که با لبخندت ، نور به جهان میبری
از جادوانه ی چشمانت جادو میکنی
و در قلبِ من حس عاشقی میخونی
با دوزیدنِ چشمانم به چشمانت
عشق و مهربانی در دلم میجوشد
با قرص کردنِ لبانم به لبانت
ماجرایی عاشقانه به کمین مینشیند...
نخستین قهرمانِ قصّه ی مِهر،
دلِ پیوسته پرغوغای باباست؛
میانِ قصّه های قهرمانی،
«حماسه»، با «پدر» سرشارِ معناست...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
دست هایت
آیه های مهربانی بود،
و چشم هایت
رسولِ عشق،
بی تو اما،
سیاره یِ وجود
بر مدارِ هیچ
می پیچد.
✍ مهرانه
با آمدنِ مهر، دلم پُر تب و تاست؛
احساسِ نهانم، پُر از امواجِ صفاست؛
در طرحِ دلم نقشِ خزانی نتپد؛
زیرا که گلِ خاطره ام، مهرِ خداست!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🌿🌺🌿