متن آرمان پرناک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرمان پرناک
اما نمی پرد /
مشت میزنم به پنجره /
اما نمی پرد /
خیال می کنم قفس را /
اما نمی پرد /
این پرنده ی دیوانه /
در چشم هایم چه دیده است؟ /
«آرمان پرناک»
قلبِ من چون چاهِ خشکی در مسیرِ کاروان ☘︎ ☘︎
هر کسی آهی دعایی یوسفی انداخته ☘︎ ☘︎
آرمان پرناک
شکایت
شکایت
شکایت
...
بیشتر بگرد
لای پرونده هاست ...
ندیدی؟
دیدی؟
دیدی ندیدی !
این همان زندگی ست که می گفتم
آرمان پرناک
نترس!
گلوله نیستم
تفنگ نیستم
جنگ نیستم
می خواهم با تو
میانِ میدانِ مین
مریم بکارم ...
نترس!
ساعت معکوس است
بیا،
از خیر گنج بگذریم
و به آبادی بگوییم
چیزی ندیده ایم ...
نترس!
نترس!
کمی مرده ام
کمی زنده ام
می خواهم،
تا روزِ لمسِ بویِ مریمی،
دست...
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
از وقتی مو شانه کرده ای
نمی دانم شب هایم کجاست
از وقتی خنده پشت لب کرده ای
نمی دانم روزهایم کجاست
از وقتی ساعت دست کرده ای
نمی دانم چند سالم گذشته است
صبر کن...
قبل از آنکه
قاب را
پنجره را
آسمان...
همراهش باشی و
همراهت نباشد
سایه ها
همیشه خود را بغل می کنند
درونِ چشمِ کبوتر، جنونِ پاییزی
که کِل کشیده زمین از هوای چنگیزی
دعای گرگ بیابان گرفته شاید که
قدم قدم پَرِ شاهین، کشانده تا چیزی
نوای طبلِ زمستان و داغ هر تحریر
شروعِ ریزشِ دیوار پای کُشکَنجیر
شکسته تر شده احساسِ گرمِ گندم زار
سلام بر تنِ شبنم سلام بر...
کنار پنجره از کِی؟ سخن نگو باران !
چه شد چه شد نکند وی ...، سخن نگو باران !
غرورِ پنجره را پیشِ چشمِ ما نشکن
برای شیشه ی بی مِی سخن نگو باران !
بگو غروبِ نفسگیرِ جمعه نیست کنون
از انتظار و دعا هِی سخن نگو باران !...
در گوشه ی چشمم
طلوع و غروب آفتاب هم
به هم رسیده اند
من
که دو پای زمان دارم
پس
چرا به تو نمی رسم ؟!!...
آرمان پرناک
برکه آبی پا به آهم، ماهرویم می رود
آه! می بینم به آهی آرزویم می رود
«گندم از گندم بروید» وای بر من پس چه شد؟
هر سپیدی می نویسم شاملویم می رود
من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقیست
دوست دارم گندمت را، دار سویم می رود
فرق...
پلنگِ خوش خیالِ شب !،
ماهت را برده اند
تو در این تاریکی،
به کدام قابِ محال،
روشندلی ! ؟
آرمان پرناک
خاک در دهانِ باد کرده اند
تا گوشِ درختانِ باغ را
از اضمحلالِ آتشناکِ هیچِ ریشه
پُرتَر کنند،
غافل از آنکه
نورِ آفتاب، خونِ آب
و گلستانی دیگر در راه ...
آرمان پرناک
وقتی رفتی
نگاهم در نگاهِ آخرین برگِ ارغوان یخ زد
وقتی رفتی
حیاط ماند و حیات رفت ...
آرمان پرناک
در سینوسِ صفرِ خاک،
اسیر است رودخانه
ماهی ها
جوابِ سلامِ آب را نمی دهند
کمی اکالیپتوس لطفاً !!
آرمان پرناک