متن باران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات باران
باران ، عطر تن زمین را بر می انگیزد
و پاک می کند تنها یادگاری بازمانده از تو را
رد پاهایی تکرار نشدنی...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
اگن صدای دهل از دور خاشن
شویلدا خاردن انگور خاشن
از صدای سازوآوازو نغاره چه توا
زیر بارون ،صدای یارون خاشن
باران بهانه بود
شاید برای ما...
تا بشکفد غزل
از بوسه های ما!
باران بهانه بود
عاشق شویم باز
با خاطرات هم...
مثل قدیم... باز...
باران بهانه بود
تا مهربان شویم!
رنگین کمانِ عشق
در آسمان شویم!
باران بهانه بود
(لطفِ خدای خوب)
تا آشتی کنیم
با حرف های خوب!...
خوش به حال زائری که در صحنت
زیر باران اسیر رحمت تو شد
تلق تلق نم باران زند به پشت من ؛ ای داد
ببین ؛ به نم باران هم ؛ چه بی جوانه شدم
و لحظه ای گذری عاجزانه می پرسم
جواب می دهد از قبل چه پیرترانه شدم
صبح باران که بگیرد تَرِ باران نشوی
خیس از بارش پی درپی گیلان نشوی
صبح باران که بگیرد چمدان را نبری
بی خبر، همسفر خستهٔ تهران نشوی
صبح باران که بگیرد به سراغم نروی
چینی نازک سهرابی کاشان نشوی!
صبح باران که بگیرد مه سنگین دارم
آخرین خاطرهٔ جادهٔ حیران...
ای کاش کمی فکر بهاران باشیم
دلواپس حال گلعذاران باشیم
حالا که هوای شهرمان آلوده است
ای دوست بیا شبیه باران باشیم
اعظم کلیابی ( بانوی کاشانی)
من شکستم تا تو را عاشق کنم
بعد من باران فقط آب است و بس
هر که بعد از من سراغت را گرفت
زشت یا زیبا فقط خواب است و بس
ارس آرامی
کاش زلزله در ذهن بشر می افتاد
کاش درذهن بشر شوروشرر می افتاد
کاش میشد زمان هم به عقب برمیگشت
فکر مال و طمع و حرص زسر می افتاد
کاش میشد همگی ساده شویم مثل قدیم
شیله و پیله وحیله ،ازسروجان بشر می افتاد
کاش میشد بجای زرو اندوزی آن...
وزش باد شانه می زند
زلفان سبز رنگ تپه ها را
غرش پی در پی
می شکافد ابرهای تیره آسمان را
جاری می کند
ابر روی زمین سیلاب اشکهایش را
و زمین با بوی دلپذیرش
خبر می دهد سیرابی خود را
سرخی، آلاله، سپیدی نرگسان منتظر
ساز برگها، آهنگ دلنشین...
صبح باران که بگیرد تَرِ باران نشوی
خیس از بارش پی درپی گیلان نشوی
صبح باران که بگیرد چمدان را نبری
بی خبر، همسفر خستهٔ تهران نشوی
صبح باران که بگیرد به سراغم نروی
چینی نازک سهرابی کاشان نشوی!
صبح باران که بگیرد مه سنگین دارم
آخرین خاطرهٔ جادهٔ حیران...
برف پاک کن بیهوده جان میکند
باران این سوی شیشه از چشم منه!