بیو عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو عاشقانه
توکه میخواستی بری اصلاچرااومدی گلم نیازدارمت توقلبمی جونمی
توتک تک لحظه های من هستی نمیتونم باورکنم که رفتی
ای آنکه دلم زنده به خندیدن توست
آرامش هر لحظه ی من دیدن توست
شهناز یکتا
نسیم ازباغ چون بگذشت دهان غنچه خونین شد
چه بی رحم اند بعضی عاشقان
در لب گزیدن ها
علی مولایی
بی تو شب ها آسمان ماهی نداشت
حوض چشمانم که همراهی نداشت
شهناز یکتا
وقتی که زنگ میزنی یه جون نومیگیرم خودت بهترمیدونی بدون تومی میرم
دستانم دستانت را لمس کرد
و با حضورت
یک واژه دیگر به نام تکیه گاه
هم معنی تو
به واژه نامه ، اضافه شد.
ای کاشکی، با دل بفهمیم این که بی شک:
با عشق، غرقِ گُل، فضای زندگانی ست!
در بسترِ همواره مهرانگیزِ احساس،
امّیدواری، جان فزای زندگانی ست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک غزل)
حسّ عطش، زیباسُرای زندگانی ست؛
با عاطفه، زیبا، سَرای زندگانی ست؛
از جامِ موّاج و، زلالِ شورِ شادی،
میگونیِ جان، آشنای زندگانی ست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک غزل)
بهار در راه است
کاش عطرِ بدنش
با گلها به مشامم برسد
او دِگر رویا نیست
حِسی در رگِ من است.
آگرین یوسفی
دل عاشق بعدتومحکوم به شکسته چه میشدکه دوباره برگردم به گذشته
و کسی درک نکند قلب شکسته ام را...
و دستانم هنگام نوشتن نامش می لرزند...
به حبسی افتاده ام که می دانم رهایی از آن ممکن نیست...
درد بدنم را شهری برای سکونت می داند و از شهر نمی رود بلکه مدام خانه اش را عوض می کند...
چقدر ردّ عبور تبر هویدا شد
وَ شاخه شاخه صدای شکستن دل من
رضاحدادیان۱۴۰۲/۱۱/۱۰
دلِ من دوست دارد ریش باشد
شبیه موج،پُرتشویش باشد
تو بی رحمانه زیبا هستی،ای ماه!
چگونه چشم من درویش باشد؟!
رضاحدادیان
نمی دانستم روزی می رسد که در دامن شب اشک بریزم و با توهمات ذهن بیمارم امید را به خود القا کنم....
نمی دانستم روزی حالم آنقدر بد می شود که نتوانم آن را وصف کنم....
نمی دانستم روزی جوانی ام در خلوت می گذرد و چهره شاداب در آینه به زردی بیماری دیده می شود....
نمی دانستم روزی تو می روی و برای توشه راه آرزوهای مرا میبری....
غمت آتش به گندم زار زد و ثمرم سوخت...
و کشتی صبرم در عمق چشمانت غرق شد....
بهشت خبری نیست!سعادت تو در آغوش من معنا می گرفت....