متن درد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات درد
و درد به مویرگ هایمان رسیده بود
اما هنوز لبخند میزدیم
دردت را بگو
سینه ام دکان عطاریست دردت را بگو
ملجأ و ماوای غمخواریست دردت را بگو
من برای عاشقان گنجینه های حکمتم
روح عرفان از لبم جاریست دردت را بگو
آسمان از شوق می گرید من از دردِ فراق
کار ما هر روز و شب زاریست دردت را بگو...
تو دیدی که به قلبم درد جاری ست؛
همان دردی که تب می کرد جاری ست؛
نخواندی حسّ پُردردِ دلم را؛
هنوز آن التهابِ سرد جاری ست
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.
کاش می شد تلخی روزگار ،را مانند تلخی قهوه سر میکشیدم و تمااااام …….
ذره ذره به جان کشیدن تلخی درد ،دارد
المیرا پناهی درین کبود.
میدونی توجه بیش از حد و
درد و دل کردن بیش از حد به آدما سمه حتی به نزدیکات چون حوصله خودشونم ندارن و بعدشم
با ی آدم درد و دل کنی صدروز وجدانتم درد میکنه
ولی اگ با خدا حرف بزنی وجدان درد نداری
خدا بی صدا و بدون...
تو از بهترینِ من، تبدیل شدی به بهترین درد
دردی که نمی خوام فراموشش کنم...
دردی که نمی خوام درمانش کنم...
دردی که با وجود درد بودنش، بهش لبخند میزنم!
این درد رو فقط باید به دوش کشید؛ تا بی نهایت..
شبی از میان دردهایم روییدم
گل نشدم
خاری شدم در چشم باد
درد
یه وقتایی دردهایی هست
که آدم رو از ریشه میسوزونه
یه آدم که ریشه اش سوخت
یا هیزم میشه و تنور دلش رو میسوزونه
یا الوار میشه و روی آب دل میپوسونه
دلش ریشه میخواد توی خاک
بلند شه ، پر شاخ و برگ ، مثل تاک
یا که...
گاهی گم میشوم میان خطوط
نمیدانم کجای ناگفته هایم هستم
کجای درد هایم، کجای غم هایم
گم میشوم در این سیاهی قلم و سپیدی کاغذ
هیچ عیبی ندارد
ما با درد هایمان زندگی میکنیم
شاید یک روزی،جایی از ما خسته شدند و رفتند
پایان آرزوهایم.نقطه ای گذاشتم و نوشتم:
دیگر تمام شده ام
و از من خلاصه ای ماندست از
غم ها و حرف ها
در لابه لای سکوتتان
مرا بخوانید،باصدای بلند
آخر،دردها فریاد میخواهند
شده از ناله ی تو خون بچکد؟
شده با آه دلت گریه کنی؟
چکنم با این غم...؟؟
شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟!!
من در این خنده ی پُر غصه مهارت دارم
بهزاد غدیری شاعر کاشانی
دلبسته ام به هوای بودنت
میان تمام روزهای پر درد
هر روز عصر
در این ثانیه های سرد
قهوه ی خیالت همیشه گرم است
ای کاش فنجان آرزوهایم را
با لبخند تو می نوشیدم
بیا که شکوفه ی لب هایت
مرهم دردهای من است
مجید رفیع زاد
عاشق موج موهام بود
میگفت عصبی باشم ببینم موهاتو آروم میشم
میگفت تورو دوست دارم ؛
ولی موهاتو عاشقم...
هر لحظه اینا یادم میومد ذوق میکردم
لبخند میزدم صورتم سرخ میشد ...
اما الان. ..
اما الان...
لعنت به الان:)
داشتم به تو فکر می کردم و به رویای جنگل بکری که قرار بود بریم. سیب زمینی آتیشی که قرار بود درست کنیم. یه صدای کل وجودم و لرزوند نفهمیدم چجوری از روی تخت بلند شدم دوییدم سمت پنجره، دود نمیزاشت چیزی ببینم،
اینجوری نمیشد شالم و سر کردم پله...
تنها که باشی
تفریحت میشه نگاه کردن…
به صفحه گوشیت
بدون اینکه بدونی
ساعت هآ میگذره . . .
درد آنجاست که بالای صفحه گوشی
با زبان شیوا و قشنگ فارسی نوشته
آنلاین
....
+ عباس معروفی :
چه تنهایی عجیبی . .
پدر خیال می کرد آدم وقتی در حجره ی
خودش تنها باشد ؛ تنهاست .
نمی دانست که تنهایی را فقط
در شلوغی می شود حس کرد! 📻☁️
برای هر دردی
دو درمان است
سکوت و زمان