متن دل شکسته

کاش یهویی نرید؛
نیاید یکیو وابسته کنید و یهو برید!
این ته حروم زادگیه )):

گر نگاهت با دل شوریده ناساز آمده
عشق در جان من از دیرینه با راز آمده

هر نفس در سینه‌ام صد شعله پنهان می‌شود
آتش عشقت مگر با شور و با ساز آمده

تا نشستی در دلم چون ماه در آیینه‌ها
صد هزاران جلوه در چشمم به پرواز آمده

می‌روی...

چقدر برای چشمانم
شاعران شعر گفتند
فقط تو خوب
جای زخم هایم را
سطر به سطر سرودی

مرهم هایت را بردار
برویم یک جای دنج
زیر آفتابی که نیست

تا در سکوت مطلق مهتاب
طبق طبق
عاشقانه های جاری نشده
بر قلم را
تحفه قلبت دهم

فقط آهسته سر بر...

تنها باشید اشکال نداره ولی تنها نذارید چون اوج لاشی بازیه :)

التماس نمیکنم برگردی

حسرت کشیدن برازندته !

اگه انسانی هستی که نمیتونی به داد کسی برسی اقلا آدم باش و داد کسی رو هم در نیار :)

نمیدانم چه رازیست...
در میان قلب من با چشم تو...
قلب من میمیرد،
وقتی چشم تو به چشم دگری می افتد...

گفتند صبر داشته باش
دگر نداستند دلمان از صبر لبریز است..

آه من وجدانت را بیدار می‌کند.

نصف بیشتر حرف نزدنا و سوال نکردنا،به خاطر ترس از جوابیه که میخوای بشنوی

ریچل هالیس:

گاهى اوقات تصمیم به تمام کردن یک رابطه، حتى اگر به قیمت شکسته شدن قلبتان تمام شود، بزرگ ترین لطف در حق خودتان است.

بگذار
نقش هایمان را
جا به جا کنیم
تو منتظر بمان
من بر نمی گردم...!

عهد بستم که دگر از،تو نگویم سخنی
بی خیالت شده ام ...شعر تو را می‌خواند

دل به دریا بزن و واهم ِ را دور بریز

یا بمان یا برو از عشق دگر هیچ مگو

ای سیه چشمان مستت، قاتل دنیای من...


ان سیه چشمان مستت کرده ویرانه، دل آباد من...

درد است تمامِ تپشِ ثانیه هایم؛
زیرا که دلم را نفسی،
همنفسی نیست...

در سکوت شب، صبر تنها همراهی ست که درد را می پوشاند. دل سردی ها مثل بارانی بی وقفه، در قلب می بارند، اما هر قطره ای که فرو می ریزد، از خودمان چیزی می گیرد. گاهی باید در دل تاریکی ایستاد، بدون اینکه بدانیم انتهای این راه کجاست، تنها...

رفتو تنها شدم تو شبا با خودم
دلهره دارمو از خودم بیخودم
اونکه دیر اومدو زود به قلبم نشست
رفتو با رفتنش قلبِ من رو شکست...


_برشی از ترانه

مؤذن ؛ اذان بگو
دلتنگی ؛ از آن بگو
واژه ها حالشان کوک است و حال ما
اندکی پریشان
مؤذن ؛ با صدای بلند اذان می گوید
و من آهسته ؛ زیر لب نام تو را صدا میزنم
چه عبادتی می شود
تلفیق این بندگی و عشق
سر به سجده...

از کاسه ی شکسته نَخیزَد صدا دُرُست
احوالِ ما مَپُرس که ما دل شکسته ایم

خلوت در تنهایی خود دنج ترین جای

دنیاست


المیرا پناهی درین کبود (نویسنده)

خدایا دیگه زورم نمیرسه خودت کاری کن

دست و پا گر بشکند با نسخه درمان می شود
چشم گریان هم دمی با بوسه خندان می شود

سیل باران گر ببارد از نسیم صورتی
غم مخور با خنده ای از دیده پنهان می شود

ای خدا هرگز نبینم بشکند قلب کسی
دل شکسته باطنش از ریشه ویران می...

هرجا که دلی شکسته دیدی
یادی زِ دلِ شکسته ام کن
هرجا به قفس پرنده ای بود
یاد از پروبالِ بسته ام کن
یادی ز دلِ شکسته ام کن
یادی ز دلِ شکسته ام کن...

_برشی از ترانه قدیمی