متن شاعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعر
مپوشان بر دلت پیرآهن شب
مشو سرمایه اهریمن شب
بخند و مهربانی کن به دنیا
بِکَن آغوش خود را از تن شب
نپوشان بر خودت پیر آهن شب
نشو سرمایه ی اهریمن شب
بخند و مهربانی کن به دنیا
بِکَن آغوش خود را از تن شب
بِکَن آغوش خود را از تن غم
نشو سرمایه ی اهریمن غم
بخند و مهربانی کن به دنیا
نپوشان به خودت پیر آهن غم
دراین شهر کویری یار خسته
کنار باغ پائیزی نشسته
گرفته غم گلوی نازکش را
نمیدانم دلش را کی شکسته
ابوالقاسم کریمی
خزان بر باغ افکارم خزیده
تمام تار و پودم را دریده
چرا نقاش تقدیر دو عالم
مرا در حال غم خوردن کشیده؟!
میان سیل غم ها نوحه گر ، من
درون قلب دشمن بی سپر ، من
گلی در باغ عیش و عشوه ها تو
درخت سرو در مشت ِ تبر ، من
به سوی پنجره آواز برخواست
قفس از سینه ی پرواز برخواست
طلوع صبح زندان دیدنی شد
تفنگ از باور سرباز برخواست
زمین , بی سایه و خاموش و تب دار
بشر در مَنجلاب ترس و کشتار
جُنون, پا در رکاب اسب کینه
ببارد, بر تن و روح ِ ستمکار
گیاهی کوچکم بر بستر سنگ
نگین سبز ِ روی تاج ِ خوشرنگ
شبی گفتم به انسانی ریاکار
مَکن تکیه به پشت گاو نیرنگ
زمستان آمد و دیوار بارید
تبر بر شهر ما ، غم بار بارید
درون کوچه ی بن بست تاریخ
سیاست رد شد و تکرار بارید
شبی در پنجه ی سرد زمستان
لب دیوار قربانگاه زندان
به زیر سایه ای مبهم تر از غم
گلی دیدم ، اسیر تیغ طوفان
گلی که ریشه های تشنه دارد
به روح سبز خود ایمان ندارد
دعا کن مادرم بعد از نمازت
به شهر ما کمی باران ببارد
گذشته حال و فردا را به هم ریخت
زمین را یک زن زیبا به هم ریخت
سکوت کوچه های عاشقی را
لب جادویی حوا به هم ریخت
سرود موج دریای عذابیم
دهان ِ زخمی از نیش سرابیم
هوا سرد است ما در پنجه ی شب
کنار گرگ غم عریان ِ خوابیم
گلی در پنجه ی شبهای سردم
اسیر سیلی سنگین دردم
به لبخند لبم غم غنچه کرده
به ظاهر سبز و در دل برگ زردم
هوا سرد است و من عریان مَرگم
گرفتار غم زندان مَرگم
هوا سرد است و من در مَسلخ شب
کنار جوی خون گریان مَرگم
نپوشان به خودت پیرآهن غم
رها کن ای دل من دامن غم
بخند و اینچنین باش و همیشه
رفیق شادی باش و دشمن غم
کلامش بوی عطر نسترن داشت
نگاه پاک او رنگ چمن داشت
علف در زیر کفش خاکی عشق
تمایل به گل لاله شدن داشت
هوا، سرد است و من عریان ترسم
درون مسلخ زندان ترسم
من ِ ویران شده در سیل اندوه
گرفتار تب ِ سوزان ترسم
بهار آمد ، ولی غمگین و خسته
تبر ، لبخند جنگل را شکسته
به جای موج آب و رقص ماهی
علف بر دامن هامون نشسته
اگه دنیا ، به دستانش تفنگه
دل دریایی ما ، مرد جنگه
برای هر که شادی را بخواهد
تمام زندگی ، یک جا قشنگه