شعر غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر غمگین
سخت است بخندی و دلت غم زده باشد..
هر گوشه ایی از پیرهنت نم زده باشد..
سخت است به اجبار جمعی بنشینی،
وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد:(
دلم پر غصه و غم ، ناتوانم
چه گویم یوسفم رفت در فغانم
هزاران بار غم آمد سراغم
کرا گویم خوشی رفت از جهانم
دوباره مُلک ایران غرق ماتم
مصیبت در زده ، دلها پر غم
خدایا سرزمینم پر ز غصه
نباشد مهربان یاری و مرهم
ایرانم تسلیت 🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ای مصیبت زده،
بر آتشِ غم ،باد مزن
دامن از آه
بر این دلِ برباد مزن
بهر این یار
گریبانِ عدم چاک مده
دست از دامنِ دل بردار
بر سر افلاک مزن
چه خوری غم که نیرزد
بر غم او گریه کنی
بر غم جانسوز دلم
داد مزن داد مزن...
اگر بر روی لب، لبخندها دارم
غمی ناجور در این بندها دارم
من عمری شب به شب از کوه می آیم
من از تکرار یک اندوه می آیم
تو از من شعر می بینی غمم را نه!
غزل ها را تو می چینی غمم را نه!
من آن گورم که...
زندگی دردی ست شاید نیست درمانش هنوز
در شروعش مانده ام با فکر پایانش هنوز
سخت شد هرلحظه اش هرروز، هرجا، در دلم
حسرتی دارم من از یک ذره آسانش هنوز
قصه را غمگین نوشت از اولش شاید خدا
هرکسی زخمی به دل دارد و بر جانش هنوز
آب را...
این رفتن عمر ما چه ناغافل شد
تاریخ خوشی، برای ما باطل شد
ما هرچه که کاشتیم در پایانش
یک مزرعه بی کسی فقط حاصل شد
با هر غم اگر خوشی به آدم دادند
آسان به خدا قسم خودش مشکل شد
گفتند بزن به آب دریا، اما
دریا که به...
اُرَدِّدُ طَرْفِے فِی الدُّنْیا، فَلا أَرۍٰ
وُجُوهَ أَحِبّائِیَ الَّذِینَ أُریدُ
هر چه در دنیا چشم خود را
به این طرف و آن طرف می گردانم،
چهره های دوستان خود را که جویای آن ها هستم، نمی بینم
ازچرخش روزگار دگر سیر شدم
از روزوشبم خسته ودلگیر شدم
مرگ هم نمیگیردسراغی ازمن،
به خیالش ک جوانم بخدا پیر شدم...
مسلمانان دلم غم دارد امشب
چو لاله میل شبنم دارد امشب
نمیدانم بگریم یا بخندم
که یارم میل رفتن دارد امشب♡♡
این بغض نجابت به دل انگار ندارد
اسبی ست سراسیمه که افسار ندارد
از نالهٔ من بود که دیوار فرو ریخت
چون طاقت سیلاب غم اینبار ندارد
سربازم و تنها شده در حملهٔ دشمن
بی عشق تو دلشورهٔ رگبار ندارد
ویرانه ترین خانهٔ این شهر خرابم
تخریب تو را لشکر...
می روی و می پوشم غم سیاه و سفیدم را
به عکس تو می دوززم دو بعد خسته دیدم را
تو نیستی در این تلخی من از تمامی این قصه
هنوز می شنوم با تو صدای گفت و شنودم را
با بالش سفتی به روی دشک ام درگیرم
و تویی...