متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه، که بیصدا قلب را به تپش میاندازد.
گاهی از یک لبخند، که جهان را روشنتر از هر صبح میکند.
و گاهی از خاطرهای، که در تار و پود تاریخ و سرگذشت ما تنیده شده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال...
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه، گاهی از یک لبخند،
و گاهی از خاطرهای که در دلِ تاریخِ ما جا مانده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال نیستند،
بعضیشان آنقدر واقعیاند که با یک “او” معنا میگیرند.
شاید آن رؤیا، تکرارِ لحظهای باشد که هنوز در...
آرام میآمد تا خزان را به بهار تبدیل کند،
چنان من را درگیر کرد که آسمانم تیره و تار شد.
آمدنش بوی زندگی میداد،
مثل نسیمی که بر برگهای خشکِ دلم میوزد و یادم میآورد هنوز میشود سبز بود.
اما چه زود،
آن آرامشِ شیرین، به دلتنگیِ عمیق بدل شد....
گاهی
تمامش همینه
گاهی بی پرده
گاهی بی ریا
گاهی میشه و تو میشی همراه من توی هر راهی
گاهی تو تمام زندگیمیو، من میشم همراه همیشگت
گاهی تو میری توی دور دستا میشه ب اندازه ستاره ی آسمونا
گاهی دلم میگیره از تنهایی، گاهی میشی تو منجی من در...
تو قشنگترین گناهی که بهش دچارم.
یک نظر چشم تو دیوانه کند عالم را.
ناجیِ این دل دیوانه ی ویرانه،
فقط چشمان توست.
آبان آمده است،
با قدمهایی که پاییز را زیر پا میرقصانند
و ماه مهر را در دلها میپراکند.
آذر کنار او میایستد،
سپیدی و صورتی رؤیاهایش در هوا میرقصند،
و باران، نغمهٔ عاشقانهٔ پاییز را با آنها مینوازد.
لـیـــلای تــــو ام بــرگِ گـلِ نــاز منم من
سرمـــستِ غـــزل، کولــیِ طنّاز منم من
آلاله ی ســـرخی که زده طــعنه به عالم
عـیســی صــفتــانه پیِ اعـــجاز منم من
آهــنگِ زمـــانه بـه دلــم بس شده دلگیر
با این همه رقـصنده به هـر ساز منم من
اوهـام و خــیالات اگر هم که...
به برکت چشمانت سوگند
جهانی دارم رویایی
ودر آن جانی
که قشنگترین داشتنی من است
و تماشایی می شود چشمانم
وقتی که آرام و بی صدا حضورت را
حس می کنم
محبوب جانم :
از دل من تا وصال تو راه چندانی نیست؛
صبوری می کنم برای دوای که دردهایش
را تو می فرستی با کس نگفته ام با من چه
کرده ای؛ تا نور دیده ات شوم،
تا عیش باتو میسر شود مرا✨
می رسد روزی که
شانه های نجیبت
تمام خستگی هایم را،
لحظه های سنگینم را،
از پا افتادگی هایم را،
و شبهای بی آغوشم را جبران کند
وطنم قلب توست
و قلب تو کعبه
وطوافش آن ِ من
نه هفت بار
بلکه هفتاد بار
اما لباس احرام ندارم
بین من و مجنون تفاوت در جهانگردیست:
مجنون, بیابانگرد بود و من خیابانگرد
من از آن روز که پشتم به تو قرصست ای عشق/
پشت کردم به همهْ ، قـــرص روان گــــردان ها
پشت پنجره، ابری نیست
که باران را صدا بزند
پاییز ایستاده و
بافتن شال گردن ِنارنجی را
تا رسیدن تو و باران
ادامه می دهد
بهانهات گریهی پاییز است
و من تمام این فصل
آلودهی بغض پنجرهام
باید دچار آینه شوم
که اضلاع، این پنجره
چروکهای پیشانی ام را
به حاشیه نکشاند
باید دچار ت شوم
وبه کبوترانه هایم که از
سکسکه ی باد می ترسند
نهیب بزنم
باید دچار ت شوم
مثل بوی خوش شاخه ی نارنج
یا عطر زنی در پاییز
که حواس
دیوار را...
تا عشق تو آمد در نهان
گسست این دل از بیدلی جهان
با تو، در تو و تنها وفادار به تو
تویی بیتو و نهان در نهان بینهان
بانگ نای و هوش چنگ و بیتابی این سرا
همه آرمیده در آرامش این اشتیاق
بیتاب تو در تاب تو
تاب من...
ریشه کرده عشق تو در لابه لای قلب من.
عشق یعنی...
در حضورش غرق در چشمان مستش میشوی.