متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
اسیر نگهش شـב،
بیچارـہ בل ما.
عشق یعنے تو...
کـہ בلیل اشک و لبخنـב هاے منی.
خداوندا
به ره
فانوسی افروز
کند
شبهای تارم را
به چون
روز
درد؛ آن است:
دلت گیر کسی باشد و او
به رقیبان بِنَماید رخ
و
گیرد ز تو ؛ رو
در دعوی عشقت
کنم
اینگونه
اقامه
کز جور تو
بر تن
بدریدم
همه جامه
تو بهترین واژه برای غزل شدنی
تو تکثیر احساس من عین خودمی
تنیده ای به روح من پر از هوس
پر از لفاظی و تغزّل و شیرین سخنی
پیله ی عشق تو خوشترین حصار من
تو خوشتر زِ اشعار رَهی ، فروغ ، منزوی
در آغوش تو پروانه شدن رویای...
ساعت ، ساعت عاشقی است
اما نمیدانی
کنار تو حتی ثانیه هام هم
برایم از عشق حرف میزنند.
اوج عشقم به تو!؟
کافی است بوسه ای
دلبرانه بکاری گوشه ی لبانم
تا هفت آسمان عروج خواهم کرد .
کجا ی دنیا بی هیاهوست
همه اش آشوب و جنگ است
اِلا گوشه آرام آغوشت
راستی یادم نبود
شنیدن ضربان قلبت
در ورای نفس هایت
خودش آشوبی دگر به پا خواهد کرد .
نبض هایم تَرک برداشته اند
لبهایم تشنه اند
کارِ آب نیست
عشق اَبدی من
جرعه ای بوسه میخواهم .
از کدام شب برایت بگویم
در نبودت
هیچ شبی به خیر نگذشت.
او میگوید
تو میگویی
همه می گویند
و من چقدر
در هیاهوی تنهایی خود غرق میشوم
امان از حسودان
که سنگ می اندازند
جلوی حرفهایمان.
وقتی عاشق هستی باید
عاشقانه بگویی صبح بخیر
وقتی عارف هستی باید
عارفانه بگویی صبح بخیر
منی که فقط و فقط دیوانه ی توام
می شود بگویی
صبح بخیر من چگونه باید باشد ؟
چشمان سیاه
تو چقدر جادویی ست
بوسید مرا
گرچه
هم اغوش
نگشتیم در شبِ بیپایان
چشمانت
مثل دو فانوسِ خاموش
در دلِ طوفان
میدرخشیدند
بیآنکه نوری بدهند
بیآنکه راهی نشان دهند...
من
در امتدادِ سکوت
دنبالِ صدایی میگشتم
که شاید
از لبانت
به خوابم بریزد...
اما
تو فقط نگاه...
مرا قلب ایست آکنـבہ از عشق تو.
امین غلامی (شاعر کوچک)
لبهاے مستش،
مزہ جان میـבهنـב.
مدتهاست که حتی به خوابهایم سر نمیزنی اما من هنوز هم باتو در این کنج پر از آشوب خلوت میکنم .
بله خانم اون گوشه روی نیمکت آبی نشسته
داره شعر می نویسه میگن شاعر بوده
از عشقی که بهش نرسیده
کارش به جنون کشیده.
اشک های زن برگ های...
چه کسی گفته است
غروب زیباست
لعنت به غروب و حال و هوایش
که وقتی از راه میرسد
فقط برایم
دلتنگی می بافد.
ساعت رومیزی ابدی شد
و چکشی که با خنده ای شیطانی
زمزمه های مرد خسته را همراهی می کرد
ساعت لعنتی
من دلتنگش هستم و
تو با ثانیه هایت نیش و کنایه میزنی.
فرقی نمی کند
اهل کدام دهه باشی
۵۰، ۶۰ و یا....
پای عشق که در میان باشد
یک پای ماجرا همیشه
زَجر و دلتنگی است .
زنگ صدایت همچون ناقوسی کلیسایی
جانم را به آرامش می رساند
پس چشم بگشای بتاب بر زندگی ام
سلام ات را جاری کن
تا حال من و زندگی ام
همزمان بخیر شود .
با اینکه اشک هایم
با چشم هایم بیگانه اند
اما از هجوم بی امان دلتنگی ات
اشک هایم دخیل بسته ی چشمانم شده اند
فریاد های بی صدا
در سکوت زده می شوند
اگر زبان سکوت بدانید
اتفاقا خیلی هم شنیدنی است