متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
«اَرگِ دل»
در همه شهر لبی چون لبِ خندان تو نیست
عاشقی نیز چو من واله و حیران تو نیست
از تماشاگهِ رخساره ی تو دانستم...
دلرباتر ز لبِ لعلِ بدخشان تو نیست
برق چشمان تو چشمان مرا روشن کرد
ماه حتیٰ به فروزانی چشمان تو نیست
باز کن حلقه...
من ، سخت نمی گیرم..
《سخت است جهان بی تو 》
رنگِ چشم های تو را
در آسمان بافتم
پراکنده ی دریا
و من
در عجبم که نمی بینی...
.....فیروزه سمیعی
دلم هوایِ تَرَک هایِ تازه تر کرده //
به بوسه ای، لبِ خشکیده را اَناری کن...
«آرمان پرناک»
حال بحران زده ام ، معجزه میخواهد و بس
مثلا سر زده یک روز ، بیایی، نروی ...
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام
دل تو را میطلبد، دیده تو را میجوید!
៸ تویک انسان معمولی نیستی ؛ تویک هنری )!💙🎨 ៸
دویدن در موهایت
عینِ آرامش است
برای بادهای روانپریش
برای مردهای شبیه اسب
که با بغض های گام به گام
اشک هاشان را
حماسه می کنند...
«آرمان پرناک»
سبابه ام را بر شیشه
جایِ بینیِ سرخِ کودکی ام
می گذارم
تو
قد کشیده بودی
همانطور که غم هایم
نه!
دست بر نمی دارم
نمی توانم بردارم!
بر می دارم پنجره را
و پُر می کنم با آن
چهارخانه های خالیِ پیراهنم
شاید اینگونه
به هم بیاییم...
«آرمان پرناک»
در آغوشم بگیر
چنان که هوای نفس هایت
تنهایی ام را
در هم بشکند
و تمام جهان
به وسعتِ نگاهت
خلاصه شود
آن گاه
مرا ببوس
آن گونه که هیچ اندوهی
در جانم نماند
و هر تپش قلبم
به شوق حضورت
جاری شود
فیروزه سمیعی
با تو چنان زنده ام
که محال است
مرده از دنیا بروم!
حتی اگر
مرده به دنیا آمده باشم...
همراه تو،
در زیر هیچ رگبار و بارانی،
آرزوی آفتاب را نخواهم کرد...
همراه تو،
در جهنم هم،
آه برای رفتن به بهشت نخواهم کشید.
شعر: فرهاد پیربال
برگردان: زانا کوردستانی
حرف ها در گلو دارد
آنقدر که دارد خفه...
چمدانم
می کشد زیپِ دهانش را
می کشد دستم را
باید بروم
می دانم پشتِ در بودی
شنیدی صدای باران را
می دانم پشتِ پرده بودی
زیر زیرکی می پاییدی
ردپاهای کشیده ی خیس را
باید بروم اما
حس می کنم...
اشتیاقی که در جانم شعله زد»
چون نسیمی به لب هایم بوسه زد/
دل ز حصار شب گریخت تا سپیده/
با خیال تو، هر ستاره را صدا زد....
....فیروزه سمیعی
شب، رنگ و روی عاشقانه ام را به خود می گیرد
تا ستاره ای نو پدید آورد...
زیرا، در این ظلمت دوران
تنها منم،
که لبریزم از زیبایی های تو!
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
به آغوشت
که می رسم
تمام جهان
کوچک می شود
وقتی نباشی
جهان
خالی تر از همیشه است
نفس هایت
نبضِ بی قراریِ من
فیروزه سمیعی
گم شدم
در سکوتِ نگاهت
بی آنکه
راه بازگشتی باشد
آدم فراموش کار است
و خاطره ها
پرنده های مهاجرند
در فصل های سرد
که از ذهن ها کوچ می کنند
تو موسیقی جعبه ای کوچک را
هر روز باز می کنی
نت به نت
نفس به نفس
به دنبال بوی عطر سرد
به دنبال آن سه ترک لب
به...
دلم را در میان مشتت جا گذاشتم
می گویند:
دل هر کسی به اندازه مشت خودش میباشد
ولی،من دوست داشتم دلم قد مشت تو باشد
نسرین شریفی
خورشید خودنمایی می کند
من هنوز
رویایِ با تو بودن را
زیرِ نورِ ماه در آغوش
گرفته ام.
آگرین یوسفی
هر شب
خیال تو را
کنار خود
می خوابانم
شاید که صبح بیدار شوم
و تو واقعیت باشی
فیروزه سمیعی