متن عطر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عطر
ازروزی که عشق توتودل من نشسته تموم روزای من عطرتوروگرفته عطری که بادیدنت توی سرم پیچیده عجیبه که دیگه هم ازسرمن نمیره
                    
                    
                    گلِ پیراهنت را دوست دارم؛
لب و، عطر تنت را دوست دارم؛
در اوج لحظه های گرم احساس،
تب بوسیدنت را دوست دارم!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
                
                    
                    
                    فنجانِ دلم، قهوه ی رویای تو دارد؛
پیمانه ی جان، جوششِ صهبای تو دارد؛
وقتی بدهی دستِ دلم، دستِ گُلت را،
احساسِ نهان، عطرِ دل افزای تو دارد...
زهرا حکیمی بافقی 
(الف احساس)
🍃🌸🍃
                
                    
                    
                    شانه هایم
عطر موهای تو را می دهند
چه خوب است که نبودنت را
می توان استشمام کرد
تا همواره امید آمدنت
در من نفس بکشد
مجید رفیع زاد
                
                    
                    
                    ز بوی عطر تو من گل بسازم
ز آواز شعر تو بلبل بسازم
 برای باغت ای مه روی زیبا
به عشقت یک چمن سنبل بسازم
بخوان ای بل بل از آهنگ قلبم
بگو به یارم از این دل تنگم
بگو  برگرد قفس تنها بماند
نمانده طاقتم از غم شکستم
بخواه...
                
                    
                    
                    تمام شب هایم
سرشار از رایحه ی خیال توست
عطری آغشته به عشق
که تنها مرهم
دلتنگی های من است
مجید رفیع زاد
                
                    
                    
                    نفس نفس بی اختیار می خواهمت
لحظه لحظه در انتظار می خواهمت
پاشید بوی عطر تو قلبم تپید سوی تو
طپش طپش پر تکرار می خواهمت
 
خرسند تو را نبینمت به هم می ریزم
در بند تو را ببینمت به هم می ریزم
ای آن که تو را نبینمت دلم...
                
                    
                    
                    وقتی دلم برایت پر می کشد
دلتنگ تر از همیشه
پناه می برم به آن کوچه ی بن بست !
با اینکه تمام مساحت آن
خاطرات قدم هایت را
در من زنده نگه می دارد
اما قلبم
سرشار از دلشوره هایی هولناک است
ترس نداشتنت
خاطرات سبز تو را تهدید...
                
                    
                    
                    هر شب
همراه با عطر دل انگیز یادت
آلبوم خاطرات گذشته را ورق می زنم
ای کاش لحظه ای کنارم بودی
تا در دل تاریک شب
خاطره هایت را
از چشم هایم پاک می کردی
مجید رفیع زاد
                
                    
                    
                    هر شب
ماه به استقبال تو می آید
لبخند  تو را می بوسد
و چشم هایت را در آغوش می گیرد
ستارگان برایت چشمک می زنند و
از عطر موهایت مست می شوند
و من در انتظار این آرزو
که ای کاش یک شب
میان آسمان
جای ماه بودم
مجید...
                
                    
                    
                    مگر چند شیشه عطر خریدی؟
تو که مرا به دردسر انداختی،
تمام باغ ها با من سر جنگ دارند!
شعر:  ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
                
                    
                    
                    مواظب رایحه حرف هایمان باشیم !
حرفها رایحه دارند ...
عطر دارند ...
رایحه حرف هایمان تا ساعت ها روی جان و تن می نشیند
تا مدت ها در فضا می ماند
تا سالها در خاطره ها جا خوش می کند
عطر حرفهایمان هر چه که باشد ،
تند و...
                
                    
                    
                    چهل سالت شده:
یه روز وقتی پشت چراغ قرمز داری به یک دختر گل فروش لبخند میزنی و پسربچه ها رو از شستن شیشه ماشینت منع می کنی
یه عطر آشنا...
یه نگاه از دور...
یه لبخند شبیه به...!
یکهو با رایحه همون عطر مثل کپسول زمان پرتاب میشی به...
                
 
                     
                 
                     
                 
                     
                     
                 
                     
                 
                 
                     
                     
                     
                     
                     
                     
                 
                     
                 
                     
                     
                     
                     
                 
                    