متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
❉᭄͜͡بهار عمرم بے تو خزاט گشت …
به لطف گلولههای سرگردان
چترش
مدتهاست سوراخ است
اما میترسد
میترسد
پایش به زمین برسد
آسمان!!
حتی
پلنگِ پتو
برای ماهِ لایِ ابرهایِ خیالم
کمین کرده است
مرگِ من
کوتاه نیا زندگی !!
هر چه دست میکشـــــــم
پاک نمیشود؛
- ماهِ دلم -
این آهِ نشسته بر
قلبِ شیشهای ...
دور از تو...
پیراهنم ملحفه ی سفیدی ست
که در گلوی جمعه تاب می خورد
وصبحانه ام تکه ای نان بیات
با عسلی که طعم باران
خاک خورده می دهد...
ما را از آتش جهنم نترسانیـב
ما با زخم از ر؋ـیق آتش گر؋ـتیم ..
جهنم بـבتر از نمک ریختن روے زخم ڪ نیست..
مهر را، در باورِ شبهای قلبم، خوانده ام
از دلِ پاکم، دمادم، کینه ها را، رانده ام
با وجودِ آن که جانم، بسته ی بندِ غم است
باز هم، امّید را، با شورِ جانم، خوانده ام
من که از: ماتم پر است امواجِ قلبِ خسته ام
همچنان در: انتظارِ لطفِ...
پرورבگارا בر این ماـہ مبارڪ رمضاט نظرے کن بر چشم هایے کـہ با اشک ا؋ـطار مے کننـב
نظرے کن بر בل هایے کـہ بغض בارنـב و سکوت مے کننـב..
پرورבگارا نظرے کن بر غیرت پـבرانے کـہ سر سـ؋ـرـہ شرمنـבـہ خانواבـہ هستـב..
پرورבگارا בر این ماـہ مبارڪ نظرے کن بر בلهاے...
ای آسمان، بگو که چرا تیره گشتهای؟
در سوگ او نسیم شدی، خیره گشتهای.
اسفند ماه آمد و دل سوخت همچو شمع،
آه ای زمانه، از چه تو اینگونه گشتهای؟
زندایی مهربان که چو خورشید روشنی،
خاموش گشت و رفت، تو ای ماه، خفتهای؟
دلتنگیام چو موج، به ساحل نمیرسد،...
پدرم..
بوی نان می داد
و دستانش مزرعه ای
که گندم
از بازوهایش بالا می رفت
اما حالا
کلاغی روی چین های صورتش
نوک می زند،
بوی نان را از دستهایش می پرانَد
ببین....
مشت پدر
پر از آرزوی خرده های نانی است
که کلاغ پنیرش را دزدیده است...
تو....
از کدامین اتفاق افتاده ای
مرورت که می کنم
شادمانی از گونه هایم سُر می خورد
مرا....
ببر به جایی که
هوای تو
نیست....
نیستی و نبودن تو بدجور...
باعث شده دیگران نیایند به چشم...
در لحظه زندگی کن
وبه لحظه ها دل نبند
لحظه ها اگر وفا داشتند
غزل خداحافظی ، نمی خواندند..
درد و درمانم یکیست...
آن هم سیه چشمان توست...