متن غم انگیز
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غم انگیز
دو آتشفشان
فوران کردهاند و نمیدانم
مذابهای ریخته را
چطور باید از صحنه پاک کرد
خشک شدهاند!
خشک شدهام پای این همه غم!
با این همه غم چه باید کرد؟
کار هر روز و شب من است
دل سپردن به پنجره ها
دیدن رهگذران
رد سایه ها در مه
و جای خالی شعرها
اسم ها
دست ها
نگاه ها...
دوست ندارم
جای خالی باشم
حتی در قاب خیال
تلاشِ تو /
در افتادن از چشمم /
مثل این عصای بی اعصابِ پیرمردِ پیاده رو /
ستودنی است /
باشد بیافت /
بیافت باشد /
اگر به شیشه ی ماشین برنخورد، /
هنوز هم اشکم /
از قطره ی باران غم انگیزتر است .../
«آرمان پرناک»
دلم فهمیده بود آن شب که دیگر بر نمیگردی
از آن عطر غم انگیزی که بر پیراهنت داری
اعظم کلیابی
خنده ات
غم انگیز تر از
حال من است
به آن می گریم
نفیسه سکوت
چی از این غم انگیزتر...
لابلای واژه ی شعرها تو را بخوانم...
قافیه بسازم از خاطرات
در کافه های بارانی شهر...
شجریان شوم برای صدایت...
و به تصویر بکشانم همانند فرشچیان جادوی چشمانت را و
همچون شاملو با هر واژه دلبری ات را به جان بخرم
اما تو
در گوش...
چی از این غم انگیزتر...
لابلای واژه ی شعرها تو را بخوانم...
قافیه بسازم از خاطرات
در کافه های بارانی شهر...
شجریان شوم برای صدایت...
و به تصویر بکشانم همانند فرشچیان جادوی چشمانت را و
همچون شاملو با هر واژه دلبری ات را به جان بخرم
اما تو
در گوش...
جان کلام ما همه اینجا مسافریم
دلخستگان ز زندگی درد آوریم..
دنیانگشت چون بمراد کسی سزاست
از خیر این جهان غم انگیز بگذریم
بانوی کاشانی
اعظم کلیابی
چه روز تلخ و دلگیری
دلم
چون دختری آواره و تنها
نه امیدی
نه لبخندی
به دوشم کوله ی دردی
و رویم
چون درخت زرد پاییزی
صداقت کو؟
رفاقت کو؟
غم انگیزاست این دنیا
که دیگر نیست
یاری صادق و شیدا
بگو پاسخ مرا!
مجنون نمایِ بی نشان
در این...
نشستم به برگ هایه درخت گیلاسه حیاط مان نگاه میکنم چقد غم انگیز است درخت هوس برگ تازه کرده و برگ هایه خود را یکی یکی می کُشد برگ هایی را که چندین ماه با او بودن
می نگرم می نگرم و به یاد درخت مو طلاییه خودم میوفتم که...
چه روز تلخ و دلگیری
دلم
چون دختری آواره و تنها
نه امیدی
نه لبخندی
به دوشم کوله ی دردی
و رویم
چون درخت زرد پاییزی
صداقت کو؟
رفاقت کو؟
غم انگیزاست این دنیا
که دیگر نیست
یاری صادق و شیدا
بگو پاسخ مرا!
مجنون نمایِ بی نشان
در این...
جای خالی آدم ها اولش ترسناکه،
بعد غم انگیز می شه،
بعد عادت می شه،
بعد کم کم از تنهاییت ، لذت هم می بری،
آخرشم کلا دیگه برات مهم نیست؛
فقط همیشه یه جای خالی هست که نمی شه کاریش کرد..!
…
از دست دادن؛ بار اول کشنده است.
اما اگر زنده بمانی؛ بار دوم غم انگیز می شود.
بار سوم ناراحتت کننده؛
و بار چهارم، در یک تکان دادن سر به چپ و راست؛ خلاصه می شود.
چه تراژدی غم انگیزی
دلت در جای دگری
و تنت در آغوش دگری
و اینگونه عشق را
به یغما برده ایم
درد کمی نیست
این آفت جانسوز
✍️: سعیدرضایی فر
گریست
باز از درد غم انگیز تو یک شهر گریست
آه با ناله ی یکریز تو یک شهر گریست
ریخت در گستره کوچه گِل و خشتت را
باد از خاک بلاخیز تو یک شهر گریست
چیست در دامنت ای پنجره رو به جنوب
ابر در دشت دلآویز تو یک شهر...