متن پرواز
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پرواز
(( اسب سیاه بالدار ))
آسمان
در آغوش ابرهای تردید
با لهجه ی من حرف می زد
باران
نام کوچک دختری را میخواند
که در نیمه شبی تاریک
پشت انفجار باورهای سست
زیر شمعدانی های مرده
عروس میشد
طعم گس بوسه هایش
چشمه ها را فرو می خورد و پس...
برای پرواز با عشق پر می خواهم
اندیشه ای از مرز فراتر می خواهم
به دنبال دل گمشده ی خود هستم
برای پریدن از بال کبوتر می خواهم
درختان جوان راه مرا سد نکنند
برگ سبزی از فصل صنوبر می خواهم
آتش از سینه آن سرو جوان بردارید
شعله از...
دیگر حسرت دیدن پرواز هیچ پرنده ایی را نمیخورم...
از آن روزی که قفس چشمانت آسمانم شده.
\پرواز را به خاطر بسپار...\
تو درست می گفتی فروغ پرنده مُردنی ست،
اما بعد از مرگ پرنده
پرواز هم دق کرد و مُرد!
این پرنده است که به پرواز جان می بخشد...
ارس آرامی
گاهی باید رها کرد و رفت.
درست پشت دنیای این آدم ها قایم شد.
تنها از تو یک ارثیه به جا بماند، تا بارانی شود که بر سر عاشقان فراموشکار این شهر می بارد.
گاهی باید رها کرد و رفت، تا بدانند اگر مانده بودی، عاشق بودی، وگرنه رفتن را...
::پرواز را به خاطر بسپار...::
تو درست می گفتی فروغ پرنده مُردنی ست...
اما بعد از مرگ پرنده،
پرواز هم دق کرد و مُرد!
پرواز بدون پرنده بی معنی ست
ارس آرامی
\پرواز را به خاطر بسپار...\
تو درست می گفتی فروغ پرنده مُردنی ست...
اما بعد از مرگ پرنده،
پرواز هم دق کرد و مُرد!
ارس آرامی
مرا همرهی کن
به گوشم شب بیقراری
سخن های مستانه گفتی و رفتی
در آلونک سوت و کورم
دمی قصه ام را شنفتی و رفتی
چه می دانی از روزگاری
که باخود دمادم به جنگ و ستیزم
و دستان خود را به دستم
ندادی که از جای خود برنخیزم
همان...
الفبای زیستن ...
به دست فراموشی ست
و کسی که ترانه هایش
ترانه ی تنهایی ست
زیستن در شعر زیباست
و پرواز کردن در عالم خیال
شاید ...
در حیات واقعی...
چیزی ترانه نو نخواهد خواند
کسی لبخند آفتاب گردان ها را
نثار خورشید نخواهد خواند
تلحی ها ماندگار همیشگی...
پر گشایم در باد ...
هر کجا باشد ، باشد
پرواز خواهم کرد
تند برخواهم خاست
و خواهم رفت ...
به کوی سبز سپیدار رویایی
به ابدیت مطلق یک وجدان
به شهر های محکمه دار سنگ فرش
که صحبت چلچه را...
از میان شیشه های سرد مکدر
که روزی فریاد...
پله ها را یکی پس از دیگری گذراندم...
وارد هواپیما شدم..
شماره صندلی را چک کردم...
نشستم..
موبایلم را روی پاهایم گذاشتم گذاشتم..
کمربند را بستم...
سرم را ب تکیه گاه صندلی تکیه دادم..
چشمانم را بستم..
هواپیما حرکت کرد..
اوج گرفت..
میان راه ناگهان تکان شدیدی خورد..
صدای جیغ...
پر پرواز می خواهم
که روم از هر کجا ...
آزاد و رها همچون باد
همچون یاد تو و خاطره ها
پر پرواز می خواهم ...
که روم سوی خدا ، پیش خدا
بنشینم و ببینم ...
که چرا و چرا و چرا
عشق ها را با ریا آلوده اند...
تنیده شدم چون پیله به دورت
من از پروانه شُدَنت نمی ترسم
پرواز سهم توست
من ابریشم می شوم
پیراهنی برازنده ی مردی با رسم پروانه
گیجم و قرن هاست گم گشتم، در شب خسته ی جهان خودم
مثل اصحاب کهف در خوابم، مانده ام دور از زمان خودم
ورق خفته در کتابچه ام، کودکانه مرا \طیاره\ بساز
بپران و کمی بلندم کن، نیست پرواز در توان خودم
دل من قسمتش پریشانی ست، شاعرم عادتم خود...