100 متن کوتاه امین غلامی ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره امین غلامی
100 متن کوتاه امین غلامی ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن امین غلامی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
آواره ی چشمان سیاهت شده ام هر شب و هر روز...
ای چشم سیاهِ منه دیووانه، کجایی...؟

پریشان حال آن موی پریشانم.
که در خواب پریشانم.
پریشانتر ز بیداریست.
امین غلامی (شاعر کوچک)

کند دیووانه آن چشمان مستت
منه دیووانه ی بی آشیان را...
امین غلامی (شاعر کوچک)

پریشان مکند هر دم مرا در خواب و بیداری.
همان موی پریشانی که تو بر چهره ات داری.
امین غلامی (شاعر کوچک)

به گمانم همه اش زیر سر چشم تو بود...
که دوباره شهر آشوب شده...
امین غلامی( شاعر کوچک)

حسرت به دلم ماند ز تو بوسه بگیرم...
حتی شده در نیمه شبان در وسط خواب...
امین غلامی (شاعر کوچک)

دانی که چرا رفته همه دین و همه دنیایم
چون چشم تو کرده عاشق و رسوایم
امین غلامی (شاعر کوچک)

مانده ام منتظرت بر سر ان چار رهی
که دلم را بردی
تا که شاید بیایی پسش اری
دیووانه دلم را...
امین غلامی (شاعر کوچک)
ایدی اینستا (amingh68)

مانده ام منتظرت بر سر ان چار رهی
که دلم را بردی
تا که شاید بیایی پسش اری
دیووانه دلم را...
امین غلامی (شاعر کوچک)
ایدی اینستا (amingh68)

کاش پیدا شود...
آنکس که دلم را برده...
امین غلامی (شاعر کوچک)
ایدی اینستا amingh68

دل چه میدانست که دلتنگی چیست.
تا تو را دید و... دگر باره ندید.
امین غلامی (شاعر کوچک)
اینستا(amingh68)

کاش آن شانه ی افتاده کنار آینه ی کنج اتاقت بودم...
تا نوازش کنم هر شب، پریشان موی سرت را...
امین غلامی (شاعر کوچک)
اینستا (amingh68)

نسل ما نسل همان عاشق دلسوخته ایست...
که دلش خواست به معشوق رسد.، اما نشد...
امین غلامی (شاعر کوچک)

ناگهان چشمی میان چشم ها...
بد ربود در سینه قلب ما را...
امین غلامی (شاعر کوچک)

عشق یعنی...
تپش قلب من.، در وسط بوسیدن تو...
امین غلامی( شاعر کوچک)

مرا به سجده کشانده....
خیال چشم سیاهت...
امین غلامی (شاعر کوچک)

گمان نمیکردم.، که چشم مست تو...
کند مرا عاشق... کند مرا ویران ...
امین غلامی( شاعر کوچک)

کرده عاشق، کرده ویران، کرده رسوای جهان...
آن دو چشم عاشق و مستت.، منِ دیووانه را...
امین غلامی (شاعر کوچک)

شانه میخواهد چکار.،
آن پریشان موی تو...
تا دو دست عاشق من هست...
شانه میخواهی چکار...؟

عشق یعنی..، در میان ازدحام جمعیت...
چشمی در چشم تو افتد.،
که تو را بد عاشق و ویران کند...
امین غلامی (شاعر کوچک)

فرشته های نجات هر کدام به سویی روند...
منم که میان این همه آوار تنهایم...
امین غلامی (شاعر کوچک)

اگر خواهی دل ما را، فقط یک بوسه ات کافیست...
لبت را بر لبم بگذار، که این یک حکم اجباریست...
امین غلامی (شاعر کوچک)

نگرانم نکند شانه کند موی پریشانت را،
دست کسی...
امین غلامی (شاعر کوچک)
amingh68

شیطان شده چشمان سیاهت...
بدجور دلم را به بیراهه کشانده...
امین غلامی (شاعر کوچک)(amingh68)

و شاید عشق، همان گوشه ی چشم ایست که یار...
موقع رد شدن یک لحظه نگاهش جنبید...
امین غلامی (شاعر کوچک)
(amingh68)

اگر میدادی بر من بوسه از لبهای نابت...
به دل تکرار یک حسرت نمی ماند...
امین غلامی (شاعر کوچک)
(amingh68)

کی رود از خیال من، چشم سیاه مست تو...
چشمی که برده دل را. پاک نمی شود ز یاد...
امین غلامی(شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

برده ز دل قرار من، چشم سیاه مست تو...
ای همه ی قرار من، ثانیه ای پلک نزن...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

عمرمان بیهوده بود...
گر بین لبهای من و تو، پیوندی نبود.
امین غلامی (شاعر کوچک)

نشو دیووانه ی چشمم
که من طاقت ندارم،
دیدن دیووانه ای چون تو
که خود دیووانه اش گشتم...
امین غلامی (شاعر کوچک)

مانده در دل حسرت بوسه ز لبهای ترت...
کاش تکرار نشود حسرت بوسیدن تو...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

من به تکرار نبوسیدن لبهای تو عادت کردم...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

باز امشب منم و فکر سیه چشمانت...
که ز سر برده همه خوابم و من بیدارم...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

من پزشک نیستم اما درد خود میدانم...
دوری از آغوش گرم توست که سخت بیمارم...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

جز سیه چشمان مست و عاشقت...
نیست چشمی لایق دیووانگی...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

بی خیال چشم شهلای تو گشتن...
کار اسانی نبود...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

عشق یعنی...
در خیالت بوسه بارانش کنی...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

نمیدانم چرا هر شب...
هوای چشم من بی تو...
کمی بارانی و سرد است...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

همین که پر شود از تو...
تمام خواب شبهایم...
مرا کافیست...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com

دل دیووانه پسندم...
کرده ارزو امشب...
دو سه بوسه از لبانت...
امین غلامی (شاعرکوچک)
http://amingh68.blogfa.com

می پرستیدم سیه چشمان مستش را ولی...
تا به خود باز امد، او از دلم دل کنده بود...
امین غلامی (شاعرکوچک)
http://amingh68.blogfa.com

سر به این دیوانه ی بیمار هم گاهی بزن...
که به جز آغوش گرم تو، درمان نشود...
امین غلامی (شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com

من پاک ترین آدم تنهای زمینم...
امین غلامی (شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com

بی گمان تقصیر چشمان تو بود...
که بدون تو ز دنیا سیرم...
امین غلامی(شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com

کم بودی ولی...
زیادی بردی دلمو...
امین غلامی (شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com

جز لب ناب روی تو...
بوسه زنم بر لب کی..؟
امین غلامی (شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com

جز تو هیچ حسی به هیچکس ندارد.، دل من..
امین غلامی (شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com

در بند نگاه تو گرفتار شده...
قلب حقیرم...
امین غلامی (شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com

دلم بوسه ز لبهای تو میخواست...
ولی افسوس دوری از بر من...
امین غلامی (شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com

کاش میشد که شبی دور ز چشم دگران...
تو به خواب منِ دیووانه بیایی و ببوسی مرا...
از واجبات دین شده...
پرستش چشمان تو...
مو پریشان منی، دست به زلفت نزنی...
که سیه زلف پریشان تو برده دل ما...
آمدم تا که ببوسم لب شیرینت را...
که پریدم از خواب...
چقدر خواب قشنگی میشد...
فرصت بوسه ز لبهات ، گر محیا میشد...
میپرستیدم سیه چشمان مستش را ولی...
تا به خود باز امد، او از دلم دل کنده بود...
بعد تو با رفتنت، دنیا دگر دنیا نشد...
چشم خیس من دگر، با رفتنت بینا نشد...
بعد تو بسیار بودن، که خواستن جای تو...
جای تو باشند اما، این دلم راضی نشد...
گناه از دل نه از دیده،
از آن چشم سیاه توست...
که اینگونه اسیر کوی تو گشتم...
درون چشم من جز تــــــو...
مگر کس خانه ای دارد...
میزند بر هم تمام خواب شبهای مرا...
آن سرخیه لبهای تو ناز و ادایت...
امین غلامی (شاعر کوچک)
عمــــــــرمان بیهوده بود...
گر بین لبهای من و تو پیوندی نبود...
هر بار که خندیدی...
دیوانه ترم شد دل...
تو همان خواب قشنگی...
که به چشم منِ دیوانه نخواهد امد...
مرا به سجده کشانده...
خیال چشم سیاهت...
چیزی که میان من و تو خورده پیوند...
چشمان سیاه تو و دیوانه دل ماست...
طبیب دل بیمار من است...
چشم سیاهت...
صبح است و دلم لک زده لبخندت را.
آن گونه ی سرخ و آن لب قندت را.
چشمان تو بهترین بهانه است.
تا چشم بپوشم ز چشم دگری.
امین غلامی (شاعر کوچک)
به آغوش خودم یک تو بدهکارم، همین و بس.
از وقتی که چشم تو به چشمم افتاد.
شده مهمان شبم، چشم تو و بیداری.
ویرانه کند قلب مرا چشم سیاهت.
کاش میدونست چشماش شده همه دنیام.
طالعم را طالع بین بدید.
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن ندید.
جوری دلتنگ توام که خدا میداند.
خدا که هیچ کل جهان میدانند.
بیا با هم بسازیم این جهان را.
جهانی که به میل هیچکس نیست.
از غم دوریِ توست،
که چشم همه شب بارانیست.
کار ما نیست و نباشد.
ز تو دل کندن و دوری.
خاطرات چشم تو،
باعث بارش چشم من و این حال پریشانیِ ماست.
قصد رفتن کرده ای اما نبر با خود دلم.
دل من در ته چشمان سیاهت به دام افتاده.
دل را سیه چشمان تو.
دیوانه و آواره کرد.
دیوانه و آواره شد.
با یک نگاه تو دلم.
تو همان لبخند شیرین،
وسط بغض های سنگین منی.
قلب من در چشم تو، چشم تو در قلب من.
هر دوشان در یک نگاه در یک نظر جا مانده اند.
آشوبم و آن زلف پریشان تو آرام دل ماست.
آنکه پریشان میکند حال مرا با یک نگاه، تویی.
دگر رسوای عالم شد، دل دیوانه ام بی تو.
چگونه داغ این رسوایی را، بر دوش خود گیرم.
در خیالم با وصال تو خوشم.
ازخیالم پس نگیر، وصال خویش را.
نیستی و در من دو چندان گشته شوق دیدنت.
مثل هر شب. شب من بی تو چقدر بارانیست.
تنها چشمان توست،
که میکشد مرا سمت جنون.
خود را گم کردم در نگاهت،
چون چشم تو را دیدم.
کاش میشد که کنارت باشم.
چشم در چشم تو و محو تماشای تو باشم.
قلب خود گم کرده ام در لابه لای چشم تو.
بازا و پسش ده آن گمشده قلبم.
چشمی که حال دل را پریشان و بی قرار نکند،
چشم نیست که.
دیوانه و آواره و ویرانه ی آن چشم سیاهت هستم.
دریاب مرا.
پریشان کرده حالم را،
زلف پریشان روی او.
آن پریشان زلف تو،
برده دل و دین همه دنیایم را.
کور شود چشم و دلی که،
غیر چشم تو چشمی بیند.
گناه من این بود،
که از چشمان او مست میشدم.
مست چشمان تو بودم،
این تنها گناهم بودـ
بیا پایین این دلتنگی های هر شبم باش.
جز وصل تو
از خدا نخواهم حاجت.