سه شنبه , ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
من انار می چینم تو هر چه دلت می خواهداین باغ میوه هایش تمامی ندارد...
«قلاب» دلم در انتظار تو، کمی قلاب می رقصدبه چنگت آورم آخر، تنت در آب می رقصدتو در تُنگ دلم هستی، درون قاب چشمانم نگاه نرگست هر شب، میان قاب می رقصد تو ماهی یا پری هستی، رفیق دیگری هستی میان پولک جسمت، شب مهتاب می رقصد شب و شام پریشانی، منو یک خواب طولانی چو دریای خروشانی،برایم خواب می رقصدچه شب ها منتظر بودم، نیافتادی به قلابم از این صبر و شکیبایی، تن مرداب می رقصدبزن لب بر انار ما، بشو امشب شکار ما دلم در انتظ...
ما در غفلت به سر می بریمانارهای شیرین را در خواب می بینیمو در روز ...با آنها بازی چشم بسته می کنیم□ □ □سر ما آنقدر ...به پیچک های سر راهمان گرم می شودکه نمی دانیم ...فصل از کدامین خانه فرود می آیدبه کدامین خانه می پیوندد□ □ □چشم های ما بینا نیستشعر اناران گفتنی ستانارهایی که قلب های کوچک رادر خود نهفته اندهدیه دادن به عشق را پیشه ی خود ساخته اندانارهایی که در حیات خلوت امانبه انتظار چیده شدن نشسته اند□ □ □چه ...
گل من چشم مدهوشت گلوله ستهمان لب های خاموشت گلوله ستبرای کشتنم خنجر چه لازمانار زیر تنپوشت گلوله ست...
چقدر زیادی و زیبا! نمی دانم اما فکر می کنم خدا وقتی می خواسته نقاشی ات کند با یک مُشت نور تو را انداخته بین ستاره ها یا موقعی که مزرعه می کشیده افتادی لایِ خوشه های گندم، شاید هم رنگدانه پولک ماهی هایی که اینقدر می درخشی یا دانه های سُرخ اناری روی درخت های بهشت ! نمی دانم...اما چقدر زیادی و زیبا......
از هیچ کس گلایه ندارم که شهر رازیبایی ِ تو این همه دیوانه کرده استخونم به پای توست که بعد از تو این جنوندر سینه ام انار تو را دانه کرده است...
از تو بنویسماز سرمای هوا بنویسماز برف پشت شیشه بنویسماز چایی که از دهن افتاد بنویسماز انار دون شده توی ظرف بنویسماز من منتظر نشسته زیر کرسی بنویسماز چشمی که به در خشک شد بنویسماز پاییزی که چند قدم مانده به یغما برسدبنویسم ؟از چی بنویسم ؟؟؟از چی بنویسم که بفهمی وقت اومدنتهبفهمی زمان داره میگذره و فصل ها یکی یکی رد میشناز چی بنویسم که بفهمی جای خالیت هنوزم خالیهاز چی بنویسم که بفهمی دلتنگتم ؟بفهمی پاییز تموم بشه دلتنگی م...
دوستت دارم مانند: اناراز بیرون تنها من دیده می شوم،ولی درونم هزاران دانه از توست...ارس آرامی...
بوی پاییز می آیدو دلم شبیه همان انارهایِ بی قرارترک بر می داردو پلک هایم بسان ترنم نازِ بارانتو را نمناک می بارد...کجایِ این فصل ها ایستاده ایکهتمام سالبوی تو را داردو رنگ تو را یدک میکشد.......
بمان! انار برایت شکسته ام که غمم رابه این بهانه برای تو دانه دانه بگویم!@miyanebagheniloofaran...
شاید تو ندانی امامن برای تمام انار هایی که دانه کرده ام؛برای به آغوش کشیدن تو،میانِ عطرِ نارنگی ِ دست چینِ حیاطِ خانه مان؛برای داشتنت میانِ فالِ حافظ؛برای بودنت...بوسیدنت...دقیقه ها از آذر قرض گرفته ام....
من بهمنی ام بهار دارد فصلمبا شعر و غزل قرار دارد فصلمهر نبض مرا بجان پیوند دهیداز سرخی تان انار دارد فصلم...
کاش در پایانِ تموزهمزمان با فصلِ ترک های اناردل من بر میداشت،ترکیهرچندخُردو زِ طعم مَلَسِ غم هایشصاحب این خانهبانگ خوش سر میداد... ....
آریمی توان عاشق بودمردم شهر ولی می گویندعشق یعنی رخ زیبای نگار!عشق یعنی خلوتی با یک یار!یا به قول خواجهعشق یعنی لحظه ی بوس و کنار!من نمی دانم چیستاینکه این مردم گویند....من نه یاری نه نگاری نه کناری دارم....عشق را اما منبا تمام دل خود می فهمم!عشق یعنی رنگ زیبای انار... ...
به تو که می رسم،و گونه های گل انداخته از شرمت؛تَرَک بر می دارددر دست هایم انار!♥ لبخندت،،، می شکوفاند روحم را! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
نازنین!!!چله ی پاییزبزرگداشتِ نامِ توستبگذارامسال هم،به رسمِ هرسالهبه نکوداشتِ نامِ توپیک هاراپُر بریزمتاشرابِ بوسه،،،دریلدااناری باشدوشرحش درزبانِ تقویم هارویدادی را رقم بزند...
بیقرارت شده ام باز قراری بگذارسبدی بوسه برایم به کناری بگذاراین منم سر به هوا دلشده انگشت نماروی دوشِ دلم ای یار تو باری بگذاردمِ آخر تو بیا در سبدِ خاطره هامبا یکی شاخه گلِ سرخ... اناری بگذارروبرویِ منِ پاییزِ به یغما رفتهاز خودت تابلوِ سبزِ بهاری بگذارتا پس از رفتنِ تو باز نمانم غمگینروی آیینه ی من خطِ غباری بگذارپیشِ پایِ منِ دربندِ نخِ روسری اتخواهشا ای بتِ من راهِ فراری بگذارهوسِ دلهره کرده دلِ دیوانه ی منشب قراری ب...
شب یلدا هم گذشت جانم ...با انارهای دون شده و چایِ دارچین و باسلوق و بقیه ملزوماتِ شبه چلّه .به گمانم شب یلدای خوبی بود ...پر بود از صدایِ خنده و گل گفتن و گل شنُفتن و خلاصه عطرِ خوشِ صمیمیّت !ولی از خدا که پنهون نیست از تُ چه پنهون جانم ، با همه ی این ها جایِ خالیِ شما کنار من ، امشب عجیب توی ذوق میزد !آخر نبودی تا برایت انارِ گلپر زده شده در کاسه بریزم و چایِ قند پهلو بیاورم و این بار ،با تمام وجودم شاد باشم از کنار تُ بودن ...راست...
پاییز که میگفتند همین بود؟! پادشاه فصل ها ...فصل عاشقان، رنگ ها و برگ ها؟فصل انارها، خرمالو و نارنگی ها؟همین که از تمام محاسن اشتنها سردی مهر وبنفشی شلغم اشنصیبمان شد !!!...
پاییز آمدانارها رسیده اندتوکیمی رسی...؟!...
چه غبار سنگینی روی اینه نشسته است!!چگونه است...نمیدانم چندی پیش گردگیری کرده ام!؟آه ...ببین شوق جوانی ام کجا رفته؟!دخترکی که مدام مقابل اینه سرخی انار را بر لبانش طراحی میکرد...چه زود گذشت!!نمیدانم شوق جوانی ام را از دست داده ام یا موی سیاه را رایگان به فلک داده ام...گردی بگیرم از آینه،رفیقی که ماندگار بود،چه صادق است آینه!!یادم امد تنبلی از چه بود.تنبلی از گردگیری...از صداقت اینه...آینه ای که بیم صداقتش را دارمجوانی...
یلدایلدا دخترم حالت چطور است؟سرای بخت و اقبالت چطور است؟بگو جیبت پراز پول است یا نه؟بگو کبکت خروس خون است یا نه؟به محفل تو بگو آجیل داری؟انار قرمزی چون سیب داری؟هنوز بازار خانه سرد کور است؟هنوز شوق رسیدن بی عبور است؟درون سینه ات خوشحال و شادی؟و یا چون روح بی جان بی جوابییلدا دخترم فردایت آبادصدای خنده دلشادت آبادبه گیسویت ببافم مهربانیشکوهی بس بزرگ و اسمانیبه ایران مادرت امید ها دهزمستان را نده خورشیدها دهسرت با...
یلدانام دختری استکه آهسته میان چله چلچله هابا گیسوانی پریشان شب های سرد راکنار کرسی خاطره ها انتظار میکشد،و گونه های سرخشمیان نفس های آخر پاییزانار دانه دانه میکند......
یلداتو از عمق شب می آییتاریکی از تو جدا نیستامشب چگونه آغاز می شود ؟با غروب آفتاب و ظهور تو ؟یا ظهور تو و غروب آفتاب ؟تو ستاره ای بر شب تارزلف سیاه تو شعر بلندی است رها بر همه سویلداتو یک بهار در دل پاییزیتو تک بلندای عمر پاییزیغزل کدام فال است که تورا با معنایش بر عشق به دوش می کشدصدای خش خش کدام برگ نامت را فریاد کرد که اینگونه گیسوانت را به نرفتن بافته ایتو راز کدام سرخی اناری که کشف نمی شویتو بغض کدام بارانی که دی...
دلتنگی تو انار چاک چاکِ شب یلداست ، خون می چکد از دانه هایش.دلتنگی تو مربای شاه توت است، شیرین است و ترش، بلاتکلیف است.دلتنگی تو....کیک تولد است، که شمعهایِ کودکی رویِ آن آب شده است ، میلی به خوردنش نیست.دلتنگی تو چیز عجیبی ست... شبیه ستاره های کویر است و شبیه دانه های برف. ...شبیه خانه است .شبیه مسافران تازه رسیده به ترمینال .شبیه چهارراه ولیعصر است و شبیه بوی اسپند دستفروش های دوره گرد.شبیه صدای شجریان است، در ضبط ماشین همسایه و ش...
بی تو یلداچقدر طولانی ست !شب دلتنگیو پریشانی ست !خون جگر شدانار قلبم بازابر چشممهمیشه بارانی ست !...
نشسته ام که برای تو از زمانه بگویممنی که زاده شدم شعر عاشقانه بگویمعزا گرفته ام از اینکه باید آخر شعرماز آن دمی که تو هم می شوی روانه بگویمبه غم نشسته چنان باورم که باید از این پسبه خنده های خودم بغض شادمانه بگویمبرای بی کسی ام بس همین که حرف دلم رانشد برای کسی جز اثاث خانه بگویمبمان، انار برایت شکسته ام که غمم رابه این بهانه برای تو دانه دانه بگویم......
یلداقشنگ ترین لحظه تنهایی یک آدم تنهاستحتی اگردل ِ تمام انار ها خونو تمام زندگی...قدر همون یک ثانیه ی اضافی باشدتو باید باشی ، بودن ِ توباور تمام واژه هاست ار لمس شیرینِ حقیقت ومعنای تفاوتِ بین تنهایی و زندگیولاغیر!یداله رحیمی امید...
هوای خانه غرق از بوی یلداصمیمانه خوشامدگوی یلدابکِش با پنجه ی سرخِ انارتدوباره شانه ای بر موی یلدا...
انار سرخ قلبم رادانه دانه می کنمتا پاییزم شادمانه بدرقه شودو زمستان سپید مرا بیاراید..!...
چشمانتغزل های ناب حافظلبهایت انارموهایت به درازای یلداو اجاق آغوشتگرما بخشقلب همیشه عاشقمبی شک یلدای من تویی......
به حضرت حافظ به سرخی دانه های انار به بوی خوش خرمالوو به نرگس های نشسته در گلدان سوگند تو را طولانی تر ازهمه یلداهای عمرم دوست دارم....
امشب چه کنم که یارمی خواهد ، دل !یک باغ پر از انارمی خواهد ، دل !یلدا شد و ازپسته ی خندان لبتیک بوسه ی آبدارمی خواهد ، دل !...
سر آمده انتظار ... برمیگردد !فال آمده مهرِ یار ... برمیگردد !هر سال دم غروب زنبیل به دستیلداست که با انار برمی گردد !...
پای حرف را به دلتنگی بکش، به شعر، به انار، به یلدا...بعدیلدا را به صبح برسان... به آفتاب دوست داشتنت...
هلا ای آنکه سرگرداندرون کوچه های سرد و جانسوز و گدازِ شهر بی مهر و وفاآواره میگردی ؛شب یلدای درویشانبدور سفره ی عشق استخیاری نیستاناری نیستنه توت است و نه انجیرینه مشتی گندم و آجیلنه مشتی پسته و گردوولیکن استکان چای گرمی هستکه لب ریز است و لب دوز است و لب سوز است و قند پهلوو یک دیوان حافظ هست و شهنامهو یک درویش شاعر مسلک است وسالکی شهنامه خوان با سینه ای سوزانو یک آوازه خوان با یک دم گرم اهوراییکه از تقدیر و از جور...
دستیش انار و دست دیگر شانه ستبر روی لبانش غزلی مستانه ستحالا که میاید از سفر یلدا، حیفپاییز به فکر رفتن از این خانه ست...
سرخی به انار بازگشتسیاهی به شبنارون ها سبز شدندو دریاها آبییک زن رو به آینه ایستادو جهان را با رنگآشتی داد .....
انارهای دلخون را چیده اندنارنگی ها، نارنجی شده اندانگشت های تنها، به جیب های تنگ تاریک پناه می برندچترهای پژمرده و خشکدوباره جان می گیرندو شعرهای خاک خوردهدوباره به خط می شوند:غروب به این سو، زل زده استاشک آسمان دم مشک استو پاییز پای رفتن ندارد...بیاتا پاییز را پنجه در پنجه، شانه بر شانه، بوسه بر بوسهبدرقه سازیم...بیاتا اشک های سیاه اسید آسماناین یکی باراشک شوق دیدار باشد...بیاتا در تقویم خاطرات سرد و زرد پاییز...
تنهاییمثل اناری ست شکفته بر شاخهدستی اگر نچیندشچه در آسمان بماند،چه بر خاک بی افتد!...
به گاهِ دلِ منهنوز یک نفس مانده از شهریور،تا گامهای رفتنش را بردارد...هنوز یک نفس باقیستتا پاییز با کوله باری از مهراز راه برسد،مانده تا به ترکی وا شود،دل گرفته ی انار ها...مانده تا نفسِ خزاندل آسمان را بلرزاندو بباراند دلتنگیِ ابرها را...مانده تا بیقراریِ برگها،برای پای بوسیِ عاشقانِ رهگذر...هنوز مانده تا خاطراتِ گسِ خرمالوهاشیرین شود در دهان باغچه ...هنوز چند قدم ماندهتا سر به هوایی های دل...پاییز...ف...
چه پاییزی، چه احساسی، چجوری میتپه قلبمزمستون میرسه از راه و من عاشق تر از قبلمانار و سیب و احساسم نماز و آیه الکرسیچه بی اندازه خوشحالم که تو حالم رو میپرسیهوای گرم این خونه هوای سرد دستام ونگاه تو، خیال من همون حسی که میخوام والا یا ای ها الساقی بیا همپای من با منکتاب حافظ و قرآن بیا دیوونه شو تا منیه موسیقی پر از بوسه من و قلبی که میخونهمن و امواج موی تو کنار بغض این خونههنوزم دست من سرده هنوز آغوش من تنهاستهمه شب هام بدون...
مهتاب گاهواره رویای مشرقی ستسرما حریف قصه ی مادربزرگ نیستدستش لحاف کرسی گرمای مشرقی ست«از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است»حافظ دوای روح و مسیحای مشرقی ستسیب و انار و پسته، شیرین و ترش و شورطعم اصیل یک شب یلدای مشرقی ستحالا که دوستان همه جمعند، دف بیارچشم انتظار صد دل شیدای مشرقی ستیلدا شب یکی شدن آفتاب و ماهمیلاد هر ترانه زیبای مشرقی ست...
کنار هم بودن را از دانه های انار بیاموزیم...
شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه،نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود....
قدمی مانده به یلدابه شب خاطره انگیز و بلندبه سپیدی زمستان و اناری که دلش قصه ی یکرنگی هاست پیشاپیش یلدایتان مبارک...
،داشتنت باید مزه ىِ توت فرنگى بدهدیا انار گلپر زده،یا آش رشته مادر بزرگ تو غروب هاىِ جمعهداشتنت باید بوىِ یاسِ رازقى بدهد،یا بوىِ خاکِ باران خوردهنمیدانمما که نداشتیم!اما داشتنت باید چیزِ خیلى قشنگى باشد...
گیریم که یلدا هم بیاید... شبی هم به درازا بکشد...برفی هم ببارد... سفره ای هم چیده شود...اناری هم باشدو دیوان حافظ هم...چه یلدایی؟ چه برفی؟ چه فالی؟بی تو اینجا همه شب یلداست...همه شب سرد است...همه شب، یاد آشفته ی تو فال مرا میگیرد......
آه چقدر کارهای خوب نیمه تمام دارمباید فکری به حال انار و هندوانهاین یلدا بی مهمان کرونایی بکنمو تندتر از درناهابا همین چرخ خیاطی مارشال قدیمی مادرمدامن آبی آسمان را زیکزاگ بدوزمو بخاطر گنجشکهایم فقطبه اتفاقات خوب فکر کنم...
پاییز هزار برگ دفتر شده است باران زده و خاطره ها تر شده است با طعم انار و یک بغل خرمالوبرخیز که باغ، غرق "آذر" شده است شهراد میدری...