پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دلتنگ فاصله ای هستم که در لحظه ها پنهان شدند ....
خوب من! جانا!باهم بودن آدمهابه نزدیکی “تن”هاست نیستبلکه به نزدیکی “دل”هاست“دل “اگر بخواهد“فاصله”ها بی معناست هست آنست که هرلحضه بیادت باشد اشک باران...
سخت است دلم تنگ توباشد نگویم...!سخت است فاصله بینمان باشدمن تورابجویم...!سخت است در فکر توباشم دائم با دلم بجنگم..!سخت است دلتنگی ام را باگریه بشویم.سوی خیال عطر پیراهنت را ببویم.بزند به سرم دیوانگی بخوانم و برقصم نیایی به سویم...!بنشینم دم پنجره در غروب دل انگیزبایاد تو خلوت بجویم.!سخت اس دگر تحمل کنم فاصله ها را ...!سخت اس به هنگام جدایی تاپای پله بیای ب سویم !!با اشکهایم بغلم کنی بوسه زنی به رویم..!دل منتظرآمدنت هست شب و روز ای کاش خ...
من دقیقا وقتی به فاصلمون پی بردم که:تو پروفایلتو عوض میکردی؛ در حالی که من دلتنگِ یهسلام تو تعداد کلمات جمله های قبلیمون رو میشمردم.-w...
راست میگفت جمشید!«ندیدن بهتر از نبودنه»فرسنگ ها فاصله باشد، اما او در دلت و مهم تر از آن تو در دلش باشی و بدانی که آخرت این عشق خیر است...بخدا که فاصله ها حریف عشق نمیشوند.👤مأوا مقدم...
یادت هست بین مان نگاه ها حنجره بوداین سمت به آن سمت خیابان در گره بودجای دیوار بلندی که هم اکنون بین ماستفاصله بین من و تو در میان دو پنجره بود...
هر جا که دل شکسته ای بود بیا یا شد زنی از فاصله نابود بیاتا کی به تمام زندگی پشت کنمای مرگ بر این نبودنت زود بیا ثریا صفری...
دست هایمدوری از دامنت راباور ندارند !گل های پیراهنتهمیشه سیراباز اشک شوق من بودندافسوسفاصله بهانه ای شدتا همیشه دست هایماز دامنت کوتاه بماندمجید رفیع زاد...
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر استشعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر استآن چنان می فِشُرد فاصله، راه نفسمکه اگر زود، اگر زود بیایی دیر استرفتنت نقطه پایان خوشی هایم بوددلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر استسایەای مانده ز من بی تو که در آیِنه همطرح خاکستری اش گنگ ترین تصویر استخواب دیدم که برایم غزلی می خواندیدوستم داری و این ساده ترین تعبیر استکاش می بودی و با چشم خودت می دیدیکه چگونه نفسم با غم تو درگیر استتا...
صد بار گفتم عاشقم ، هر بار دیدم فاصله...از دست من تا دست تو صد سالِ نوری میشود...
دورم از تو وُ؛--فاصله ها،،،در گلویم بُغض می کارند! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
میان من و تودیواری به بلندای کوه دماوندسایه افکنده استای کاش می توانستمتمام بال های جهان رابه کار گیرمو به پرواز در آیمتا از پس این دیوار بلنددسته گلی از عشقبرایت...هدیه کنم.......
علی محمد افغانی:فاصله ها هیچ وقت دوست داشتن را کمرنگ نمی کند بلکه دلتنگی را بیشتر می کند ......
دو نیم دور از هم تا ابد جدا دو نفر...همیشه زل زده به میز کافه ها دو نفر...قرارشان شده یک دم به صرف آه و نگاهچقدر تاب بیارند تا کجا دو نفر...؟چطور از دل هر کوچه پاک خواهد شدغروب های زمستان، دو ردّ پا ،دو نفر؟دو ابر باران زا زیر چتر هم خیس انددر این هوای گرفته چه بی هوا دو نفر_همیشه از خودشان بین گریه می پرسندچه چیز فاصله انداخت بین ما دو نفر؟!...
در حسرت دیدار تو آواره ترینمهرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست...
-با اینکه ندیدمتبا اینکه دستهاتو نگرفتمبا اینکه خودمو تو بغلت مچاله نکردمبا اینکه خودمو تو دریای چشمهات ندیدمبا اینکه دوریبا اینکه دورمبا اینکه کاملِ کامل ندارمتولی نداشتنتم قشنگه؛به داشتن خیلیها می ارزه!راستی جهت یادآوریمن از همین دور بغلت میکنمیادت نره-taha♡...
آن روزها رفتخاطره اش ، بر ذهن ما نشستسرد و سفید و برفهمه جا را گرفته بودآن شب سکوت سردفرسنگ ها راه بودفاصله ها بود و فاصله هاکسی خبر نداشت از سختی راهما بودیم و ما بودیم و بستنهایی و بیدار باش و راه عبثرعنا ابراهیمی فرد...
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب،در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست،...
بین تو و عاشقی ات فاصله ها می بینمتا رسیدنت به عشق مرحله ها می بینمواگر کار دل و عشق به دعوا بکشدرد پای تو در این مسئله ها می بینمتو نباشی شهر دلم تاریک و سرد استو اگر باشی در آن زلزله ها می بینمیک قدم مانده به خود کشتن این عاشق مستدر دستانت پر از آبله ها می بینمآنکه یک عمر به دزدیدن من آمده بودآخرین دزد در این سلسله ها می بینم...
و عشق صدای فاصله هاست. صدای فاصله هایی که غرق ابهامند نه ، صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر. همیشه عاشق تنهاست. پانزده مهر ماه زادروز سهراب سپهری گرامی باد...
من، کوچه، دردی بی عبور...این بغض دارد طعمِ گور!دلتنگ چشمان توامدر غربتی تاریک و کوربیزارم از هر فاصلهشد بی تو بودن حرف زوربا اشک هایم، باز هممی بوسمت از راه دور...شاعر: سیامک عشقعلی...
فاصله من و تو فاصله بهار وخزان است ، وقتی شکوفه باران است، نیستی ،وقتی برگ ریزان است نیستی. پس توکیستی ؟! مُردم از این هستی ،بگو: عاشق کیستی؟! که در برگ ریزان چشمانم،نیستی....حجت اله حبیبی...
دلتنگ توام دراین شب بارانی ! از عشق تو در دلم شده طوفانی ! یک روز اگر نبینمت می میرم این فاصله ها می کشدم می دانی؟! آنجلا راد...
از منتا حال خوبیک "تو" فاصله اسٺ ......
ما ساعت ها باهم حرف میزدیم بی آنکه صدای همدیگر را بشنویم و هر بار \ فاصله \ از این قدرتِ ما تعجب میکرد...سحر غزانی...
انگشتانم بین کلید های سیاه و سفید پیانو میلغزد...نُت به نُت از شعری مینوازم که موسیقی اش همانند آغوش توست...درست وسطِ نواختن یک نُت را اشتباه زدم...اشک از گونه هایم جاری شد و بارِ دیگر تو را به یاد آوردم!این افکار آخر مرا به کشتن میدهند...لابه لای نُت های موسیقی مرا به چاه عمیق خاطرات فرو بردی...فاصله ی من تا تو پیانویی است که با صدای ردِ پای تو و اشک های هر شبِ من نواخته میشود...دو فنجان قهوه ی داغ را روی میزِ پیانو گذاشتم...: اگ...
من آنقدر دلم برایت تنگ است که..هیچ، بگذریم!راستی فاصله را می شناسی؟ : )! کاژین جهانگیری نوشت!...
کاش ممنوعه نبودیآن وقتآنقدر سیر در آغوش میکشیدمت...که یادم برود دوری ،که یادم برود نیستی ،تو نمیدانی اما فاصله میتوانداز هر مخدری کُشنده تر باشد......
من و تو مثلبرگ درختان پاییزمی مانیمیکی مان هنوز بر روی درختیمیکی مان هنوز بر روی خیابانفاصله ما از زمین تا آسماناستو هرگز حاصل نخواهد شد این وصال کهنهچون تو وقتی از درخت جدا می شویکه من را باد و باران با خود برده اندو چیزی جز ردی از انتظار سردم بر تن خیابانباقی نمانده است...
مرا از همین فاصله دوست بدار کنون که ناگزیر فاصله ایم شیما سبحانیبخشی از شعر...
جان جهانم قبلا با کلمه ها باتو سخن می گفتم بعد اعداد آمدند به کمکم تا من بگویم و تو بشنوی نوبت به شکل ها رسید من شکل ها را می کشیدم ،چیزی نمی گفتم اما تو هم ،می خواندی و هم می شنیدی و حالا دیگر نوبت سکوت است من سکوت می کنم تا حرفهای نگفته تو را بشنوم تو سکوت می کنی و حرفهای نگفته مرا می شنوی مگر می شود دو جان از هم جدا اینقدر متصل باشند بین من و تو فاصله هست ،اما جدایی نیستسازهای آبی -سولماز رضایی...
دور از تو در این شهر مرا حوصله ای نیستدر یاد تو غرقم به دل امّا گله ای نیستجاریست به شریان تنم بارقه ی عشقتا لحظه ی تسخیر دلم فاصله ای نیست«بهزاد غدیری»...
گوشه ای دنج در این حادثه ی تلخِ غروبمی روم دل به خیالت بِسِپارم من بازدر میانِ نفسِ زرد و نارنجی پاییزِ پر از تنهاییچشمِ چون شب سیَهَت، می کند ویرانمجان فرو می ریزد، دل تورا می طلبد...قطره اشکی که به سانِ باروت، رها گشته از این بغض بی پایانممی کشد شعله به وامانده وجودم هردممنم و خاطره هایت که زمین خورده و زخمی شده اندمنم و طعم گس و تلخِ نبودن هایتهمنشینم من با، کوچ خاکستریِ دستانتآری ای یارِ سفر کرده ی منمنم اینجا تنها، گشته...
از مهتابی خانه منتا آفتابی خانه تویک دست فاصله ستدستت رادراز کنتامهتابیآفتابی شود...
آن روزها رفتخاطره اش ، بر ذهن ما نشستسرد و سفید و برفهمه جا را گرفته بودآن شب سکوت سردفرسنگ ها راه بودفاصله ها بود و فاصله هاکسی خبر نداشت از سختی راهما بودیم و ما بودیم و بستنهایی و بیدار باش و راه عبثرعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...
نقش باران در این فاصله رارنگ دلتنگی من جان میبخشدو تو ای دوست که دردورترین فاصله ای ،با خبر باشکه بد عهدی گهگاهت رادست بخشنده ی باران میبخشد...
در هیاهوی شبم گم شده ام .. تو مرا پیدا کن آری خودت . . با دلم حرف بزن از ته دل؛ غرق رویای توام من هرشب. تکه تکه میشود قلب من از دوری تو . راست گفتند عشق را فاصله هاخواهد کُشت......
من گره می زنم این فاصله ها را هرشبتا که کوتاه کنم قصه ی تلخ جدایی ها را...
دلتنگی، موجود عجیبیست.حسود، شکننده و حساس است.دلتنگی، شخصیت مخصوصِ خودش را دارد و اگر نتوانیم آن را به درستی مهار کنیم و نتوانیم ذاتش را ببینیم و بپذیریم، میتواند در رابطه مان نوسان ایجاد کند.دلتنگی، میتواند ترکیبی از غم و خشم باشد.یا گاهی ترکیبی از غم و ترس.اما آنچه که مشخص است این است که ما برای کسی دلتنگ میشویم که دوستش داریم.اما در بیشتر مواقع، ما یادمان میرود که در دلتنگی محبت کنیم و مهرمان را نشان دهیم چون شدت غم، خشم و ترس ممکن...
در آغوش بکش مراچنان محکم..که فاصله ای میانِ من و تو دیده نشود (:نویسنده: nazanin Jafarkhah...
نگذار که فاصله ها.. بینِ دستانِ من و تو جدایی بندازند.. (: 🤝نویسنده:nazanin Jafarkhah...
گاهی میان فاصله ها گم می شوم من من ،می نویسم و\ تو\ خوانده می شوی....حجت اله حبیبی...
خزانِ بی تو سرد و غمگین باشد ای نگار مناین فاصله جانم گرفت ، بُرد همه قرارِ منغروب جمعه می شود وقتی ز تو بی خبرمآشوب میشود دلم نیست در اختیار منلبخند تو آرامشِ محض و دعای هر شبمو روی ماهَت روشنی بخشِ شبانِ تارِ مندنیا همه زیبایی َش خلاصه در چشمانِ توستحکم ابد کلامِ تو قند و لَبَت سرخ ترین انار منحُکم اَبَد گرفته ای در انفرادیِ دلمهم من اسیر بندِ تو هم تو در این حصار منپائیز و برگ و نم نمِ ...
اگرچه فاصله افتاده بین من تا توچه خاطرات قشنگی که داشتم با تو !هنوز منتظر پاسخم بگو با منکه پای قول و قرارش نماند؟ من یا تو ؟قسم به عشق ؛ تورا عاشقانه می خواهمهمیشه حرف دل من یکی است..اما تو ؟!چه زود آن همه حرف قشنگ یادت رفتکه : " کلّ زندگی ام تو " " تمام دنیا تو "در این جهان پر از مکر و حیله فهمیدمدروغ گفته هر آن کس که گفت: " تنها تو"پس از تو باور من شد که هیچکس هرگزشبیه حرف قشنگش نبو...
می گویی تنها سه ساعت اختلاف ساعت داریم. می گویی سه ساعت اما نمی دانی در مسیر تنهایی، در مسیر پیدا کردن گمشده ها و گم کرده هایت، هر یک ساعت مثل میلیون ها سال نوری کش می آید. سه ساعت اختلاف زمان یعنی وقتی تو چای خوشرنگت را می ریزی، من هنوز خوابم. وقتی روسری صورتی ات را زیر چانه مرتب می کنی، من پتویی روی شانه هایم انداخته ام، هر دو دستم را دور فنجان قهوه ام حلقه زده ام و از پنجره به بارانی که قرار است تمام روز ببارد، خیره شده ام. وقتی تو داری با حو...
فاصله عشق مرا کمرنگ نمی کندمهربانم برای کنارتوبودن لحظه شماری می کنم...
هیچ عشقی بعد مردن قابل پیوند نیستبعدِ تو قلب من حتی با خودش پابند نیستسرد می پرسی که خوبی؟یا تو هم آزرده ایبعدِ اسمم بر زبانت دیگر آن پسوند نیست!با زبان دل بپرس از خود، که می خواهی مرا؟؟خوب می دانم که قلبت جای دیگر بند نیستعامل بیچارگی هایم همین خاموشی استفاصله تا ماندنت یک اشک تا لبخند نیستمثل کوهی که به اعماق فرو ریخته استنیستی دیگر ولی دستم به جایی بند نیستهیچ فرقی نیست بین مرگ یا این زندگیزندگی بی عشق حتی دیگر ...
ازکنارم که گذشتی من ندانم،که چه شددل آرام و خَموشم سراسر گله شدنه دِگرعقل زِمن بودو نه آن حال خرابدل ودین ،رَفت زِمن،دَر مَنِ مَن وِلوله شدآسمان چشم گشودُ، دِگر باره گریستمن ندانم که چه حاصل از این فاصله شدمن چو فرهاد شدم راهی کوی لیلیتوشه ام بارغمش بودکه بَس خاطره شدبر دل خسته من گرد وغبار تو نشستچهره ام سرخ شدُ راز دلم بر همه شدبا لبانی که میسوخت ز فراقت هر دمنام تو بر لب من در همه جا زمزمه شدآتش عشق توسوزاند خرمن عاشق...
ای دوست که بامن دل تو یکدله نیستبرخیز و بیا بی تو مرا حوصله نیستبیهوده بهانه می کنی فاصله رابین من و تو یک سر مو فاصله نیست...
من در پی رد تو کجا و تو کجاییدنبال تو دستم نرسیده است به جاییای « بوده » که مثل تو نبوده است، نگو هستای « رفته » که در قلب منی گرچه نیایی...این عشقِ زمینی است که آغاز صعود استپابند « هوس » نیستم ای عشق « هوایی »قدر تنی از پیرهنی فاصله داریموای از تو چه سخت است همین قدر جدایی!ای قطب کشاننده ی پر جاذبه دیگروقت است دلِ آهنی ام را برباییگفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدیمدشنام و جفایی و دعایی و وفایییک عالمه راه آمده ام ...