متن بادصبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بادصبا
اگر باشی ، به شعرم ؛ تو غزلخوان
شوم ، بلبل ، بخوانم ؛ شاد و خندان
حدیثِ عشق ، گویم ؛ تا سحر؛ من
چو یوسف باشی و من پیر کنعان
جان تو ، در جان ما ، کی بوده ای ؛ از ما جدا
دل ندارد ، فکر جنّت ؛ شد به عشقت مبتلا
عالم مستی و درد عشق و آه و حسرتش
شهد باشد ، چون تو باشی ؛ مالک دلهای ما
گر چه درد و رنج عشقت تلخ...
دوچشمانِ فریبای نگارم
چنین مستم نموده بیقرارم
روم گرچه خرابم با دل تنگ
ولی دانم که بی او من غبارم
بادصبا
در دل بی تاب دیدم راز عشق
راز دل را گفته ام با ساز عشق
هر سحر بلبل چو بیدل می شود
خوش بخواند او مرا آواز عشق
ای ماه کنعانی من ، دیوانگی خواهد دلم
پر کن قدح را ساقیا! میخانگی خواهد دلم
در ظلمت و تنهایی ام،توماهِ تابانم شدی
با عشق آمیزد جنون ، فتّانگی خواهد دلم
گیسو کمندِ نازنین ، بنما تو راهِ دلبری
شمعِ شب افروزِ منی ، پروانگی خواهد دلم
زلفِ تو زندان...
به رضوانم چو دردوزخ،به دوزخ همچو در رضوان
به غم، در بندِ آزادم و آزادانه در زندان
به کیشِ صوفیان کافر، به کافر مَسلَکان هم کیش
به میخانه، چو مستان مست و دوراز مکتب رندان
به پایِ دل به زنجیرم، به زنجیری نه پا بسته
به جان دلداده ی جانان،...
پرشور تر از چکاوک بستانم
دل داده ز کف به حلقه ی رندانم
نغمه گرِ مهربانی ام وقت سحر
من بادصبا ، عطرِ گلِ ریحانم
بادصبا
مرغکان رویا
زده اند بال و پری
پرِ پرواز گشودند و من عاشق را
به گلستان و به باغ
به تماشای گل سوری زیبا بردند
به تماشای اقاقی هایی
که ز شادی سرمست
شده اند با وزش بادصبا
و چه دلشاد
من و چلچله ها
می خوانیم
من ز تو...
پرشور تر از چکاوک بستانم
دل داده ز کف به حلقه ی رندانم
نغمه گرِ مهربانی ام وقت سحر
من بادصبا ، عطرِ گلِ ریحانم
-بادصبا
نفس گیر می شوند
لحظه ها
در مرگ خنده هایت
بهار آمد بخندد گل به گلزار
بنفشه هر کجا باشد پدیدار
بخواند بلبل وحشی به صحرا
که عاشق را دلِ عاشق سزاوار
در جاده تنهایی
انتظار می کشد
راه
پای آمدنت را
بادصبا
چامک
دلم پر درد و درمانی ، ندارد
ز بارِ غم، به جان؛ جانی ندارد
به خود گفتم، در این عالم؛ خدایا
چرا ، این دل ؛ غزلخوانی ندارد
بادصبا