متن باران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات باران
باران می بارد
تو کجایی آخر ...
مگر آن روز ندادی دل ما را سوگند
به همین بارش باران که شود شاهد ما
نرویم هیچ کجا از سر دعوا
تو کجایی اخر ...
باران می بارد
همه دکلمه ها را خودش می خواند
تو کجایی آخر ...
باران ...
دلش...
من و مردم این شهر برای استجابت دعا به صحرا رفتیم !
هر دو طلب کردیم .
آنها باران و من تو را !
باران که میبارد ، نمی آیی ؟
ماه مرا نگریست ...
شب قصه خواند ...
زمان گذشت ...
آرزوی باهم بودن زمان را مکدر ساخت
تنها شاخه ها مرا فهمیدند
کسی از سر شاخه ها خبر نداشت
طوفان بی پروا آنها را شکست
ماه کنار من به مهمانی نشست
انتظار ابدیت را در مسیر عشق تثبیت کرد...
باران که آمد
بیا
بعداز باران
رنگین کمان دیدن دارد
صیدنظرلطفی
باز به خیابان شهر، نم باران زده است
چتر و باران هست و من همراه را گم کرده ام
ارس آرامی
♡•°بیا و زیر چتر من پناه بگیر!
نمی خواهم باران عاشقت شود.
می خواهم از عشق من تر شوی:) •°
چشمانم ابری ست؛
همراهم--
چتری خواهم داشت
--به احتمالِ باران!
گاهی آنقدر بی قراری که نفست بالا نمی آید ، آسمان دلگیر، کوچه ها غم گرفته وچتر ها ،خاک خورده وتو، می باری تمام دل تنگیت را بر صفحه ی خاطرات تا سبک شوی
اما گریه امانت می برد وباران می شوید تمام شهر گونه ات را
دل به کوچه...
*✲سلام نرگس جان!
حرف زیاد است و وقت کم!
قول داده بودم که اولین باران بهاری را باهم تماشا کنیم!
دیدی زیر قولم نزدم؟!
~•~•~•~•~•~•
باران می بارید. نامهذی رضا را در دست داشت و به تابوتش نگاه می کرد.
لبخند زد. رضا همیشه سر قولش بود:)
نیازی به چتر نیست
مژه هایت در باران
سایه بانِ انعکاس تصویر من
در چشمان توست... • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
باران
باران ،شست تمام دلتنگی های کوچه وخیابان ها را
ولی
چرا
غم واندوهت همچنان
چسبیده است بر سینه ی بارانی من....
حجت اله حبیبی
سگها کنار استخوانت خودکشی کردند
بعد از تو حتی دشمنانت خودکشی کردند
بوی تن تو مست کرده لاشخورها را
زنبورها دور دهانت خودکشی کردند
رفتی و مرگ آهنگ می زد پیش پاهایت
تصنیف ها روی لبانت خودکشی کردند
پیغمبر تاریکی! ای ارواح شیطانی
پشت سر تو پیروانت خود کشی کردند...
وقتی از لابه لای افق سرک کشیدی تمام غم هایم پرکشید ....
وآوای شادی ،کوچه ی دلم را پر از ترنم باران نمود ،اما حیف، با رفتنت،
فقط چشمان من بارانی نبود ،تمام شهر پر از ترانه ی دلتنگی...
حجت اله حبیبی
رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم ،باران بگیرد
من و بارون....
و چتری که دستان گرمت را می طلبد...
حجت اله حبیبی
رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم .....
می ترسم ،باران بگیرد...
من و بارون و چتری که دستان گرمت را می طلبد...
حجت اله حبیبی
نشستن در کنارت زیر باران تر شدن دارد
چقدر این عشق در ما وسعت باور شدن دارد
غزل از چشم هایت ناگهان سرچشمه می گیرد
ولی در دست هایت حس و حالِ سر شدن دارد
به حدی دلبری را خوب می دانی که حتا گل
به زیر کفش هایت حسرت...