متن باران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات باران
و کسی در انتظار
باران خشکید...
گنجشک هستم ، بر درخت تو غزل خوانم
بر سفرهٔ قلب تو من ، امروز مهمانم
از هیچ شعری بی تفاوت رد نشد چشمم
من تشنه هستم در پی اعجاز بارانم
هر روز من پاییز می بینم در این دنیا
من سالها در انتظار یک بهارانم
روزی مرا با سنگ...
اینجا دگر پائیز، رنگِ زردِ خود نیست
اینجا کسی دیگر به فکر دردِ خود نیست.
اینجا بهارش رنگ دیگر دارد انگار
همراه باران هم هوای سردِ خود نیست.
اینجا دگر آتش در اوج فصل سرما
پاسوزِ آن بیخانه ی شبگردِ خود نیست.
آخر چه کردی ای وفا با زندگی ها...
باد و باران هر دو می کوبند بر صورت!!!