عشق یعنی دیدنی با چشم تر عشق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی آخر خط بهشت عشق یعنی آبی یه بی انتها عشق یعنی کوله باری از نیاز عشق یعنی یک شب پر رمز و راز عشق یعنی بوسه ای از راه دور عشق یعنی چون محمد پا به...
رهایت کردم جانم... میشنوی؟؟ رهای رها... در میان ِ تمامِ خیالاتی که با تو تجربه کردم تو را رها کردم... حال با روحی آزاد به رویاهایم باز می گردم آنها همیشه با آغوش باز پذیرایم بودند.. . این آزادی را با جان و دل دوست تر می دارم از انتظار...
غرق شدن تو خیال قشنگ ترین نوع مرگ تدریجیه..
قصه می بافد نگاهم با کلافی از خیال می خورد صدها گره با آرزوهای محال
من آرزوی بال نخواهم کرد اندیشه ی محال نخواهم کرد خورشید را خیال نخواهم کرد یک ذرّه قیل و قال نخواهم کرد هر کار خواستی بکن اصلاً تو ! من خسته ام.. سوال نخواهم کرد .
ماه من شب ها در رویا در خواب تو را در آغوش میگیرم میدانم تمام دنیا به من حسادت میکنن اما باز هم تو را سخت تو را عاشقانه تو را تا ابد در خیالم سخت در آغوش میگیرم ️️️
خیال خنده های تو شد آرزوی هرشبم...
خیالِ خوبِ تو ، لبخند می شود به لبم ، وگرنه این منِ دیوانه غصه ها دارد!
در این سکوت دمادم – در این عبور خیال – منم و آرزوی پرواز کو؟ بال
گرم ترین جای آغوشت مرا بخوابان نزدیک نبض تند زمان، آنجا که خیال زیر گلویت جا خوش می کند و واژه ای بازیگوش بوسه از لبت می چیند
چنگ زدن به گیسوانِ بهار خیالیست در سرِ باغ
صید دریای خیال خوشبختی هفت رنگ آسمان.
روز تولد تو، روز نگاه باران / بر شورهزار تشنه، بر این دل بیابان روز تولد تو، گویی پر از خیال است / یاس و کبوتر و باد، در حیرت تو خواب است تولدت مبارک دوست اسفندماهی من
برای رفتن چمدان می بندند، برای ماندن دل. من کدام را ببندم؟ که نه خیال رفتن دارم، و نه توان ماندن...
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیست لعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ...
زندگی یک سفر است زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی زندگی منظره است، باران است زندگی برف...
گفتى بگو که در چه خیالی و حال چیست ؟ ما را خیالِ تو است ، تو را در خیال چیست ؟
سلامتی اون رفیقی... که پیشمون نیست ولی تو قلبمونه! به یادمون نیست ولی تو یادمونه! بی خیالمونه ولی همش تو خیالمونه!
نگاه ناگهانیت تیغ آفتاب بر خیال یخزده منست، اشارهای کافیست آبتنی میکنم دی ماه.
برون نمیرود از خاطرَم خیالِ وصالت اگر چه نیست وصالی ولی خوشم به خیالَت
همین که وقتِ خوابیدن می شه تو فکرِ تو گم شد می شه یادِ تو افتاد و رفیقِ یه تبسم شد؛ همین که وقتی بارونو می بینم از پسِ شیشه تمومِ خونه از عطرِ نفس های تو پر می شه؛ همین که پیشِ من هستی همیشه، مثلِ رویاهام؛ همین که...
بانوی روزهای زرد پاییزم! بیا برویم زیر درخت بید روسری ات را وا کن! بگذار باد خیال کند بهار آمده است به جهنم که از حسادت بمیرد بید!
به دلم چه آذر آمد چو خیال تو درآمد
تنها لحظه اکنون است که واقعیت دارد، باقی یا خاطره است یا خیال ...