متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
زندگی بدون تویعنی عذاب یک دل دیوونه احوال خراب باش وحال قلب من روخوب کن سازناکوک دلم روکوک کن
قــول دادی که بـیایی و بمانی پیش من
پس چه شد یار دل آزارم، دلم آزرده شد
خدا حافظ ،
ای که رفته ای !
ولی نرفته ای
از دلم برون...
#فاصله بی فاصله
منظورم از عشق...
نه آن حس زودگذریست که با یک نگاه میآید و با یک بیتوجهی میرود،
نه آن شورِ خام و هیجانِ بیریشهای که در آغاز هر رابطهای قد میکشد و در نخستین بادِ جدایی میشکند...
منظورم از عشق،
آن آرامشیست که در صدای توست، حتی...
گاه
در پس پنجرهی بستهی بغض یک سکوت
حنجرهای از آواز
نغمهسراست...
گرچه می دانم نمی آیی ولی چشم انتظار
در خیالت گاه گاهی پادشاهی می کنم
جوری دلتنگ توام که خدا میداند.
خدا که هیچ کل جهان میدانند.
زمستان است
سردِ سرد
اما دلم گرم توست
تویی که چون خورشید
تابنده ای در وجود من
حتی اگر دور باشی
دورِ دور
اما باز هم
خیالت جان می دهد
به نگاه خسته ام و شکوفا می شودلبخندم
همچون غنچه ی گل سرخ
هر شب
در سردی نگاه لحظه ها
و دلمردگی ثانیه ها
دلم
به چله می نشیند
نبودنت را
چجوری؟
با درد به جا مانده از ایام صبوری
من ماندم بی طاقتی و قصه دوری
گفتی که به پایان رسد ایام جدائی
آوارگی و گوشه ویرانه چه جوری؟!
دو دست گرمت تـو دستای من تـو آسمونا ستاره ی من!
من سنگ صبور غمهاتم من دل ناگرون چشمهاتم!
پنهان شده در سینه ی من درد عجیبی.
جز چشم سیاه تو مرا نیز نباشد طبیبی.
تویی شعر و تویـی تنها سـرودم
گره خورده به نامـت تار و پودم
بیا ای عــشـــق ای زیـبا تر از گل
نشستی تا ابد خوش در وجودم
شبی ماندهام بیصدا، بینفس
دلم خسته از رفتنت، بیقفس
نه دستی، نه آغوش، نه شانهای
فقط یاد تو مانده در هر نفس
حالا تو مراد منی و شعر مریدت
حالا نفسی میشود آیا نکشیدت
هر بار گرهخورده نگاهت به نگاهم
یک چشم به حرف آمد و یک چشم شنیدت
دلبستگی ساقه خشکیده و ریشهست
دل بستنِ انگشت من و موی سپیدت
بیعطر تنت سخت پریشانم و ای کاش
میشد کمی از حجره...
مرا بغل کن و با آسمان بیامیزم
مرا که چشم و سر و دست و سینهام خاکاند
اگر تمام زنان عشوه و ادا بشوند
دلم نمیلرزد، چشمهای تو پاکاند
یادم نیست شبی یاد ز چشمت نکنم.
یاد چشم تو و چشمان خودم تر نکنم.
غیر دلتنگیه تو.
نیست هوایی به سرم.
از تو می نویسم
تویی که نمی دانم کجای این جهان هستی
نزدیکی یا دور
آیا اصلا هستی ؟!
یا تنها در خیال من حضور داری ؟!
نمی دانم
اما از تو می نویسم تا برسد به گوش باد
و زمزمه ی قاصدکها و چکاوک ها
چهل کلاغ شود
شاید...