متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
کاش میشد یک دم بهانه کند،
دلت هوای دلم را
رویا شده دیگر برایم بوسههایش
خوابش مگر در جوشش بستر بیاید
هر لحظه با، آوای دل، کردم صدایش
گفتم که شاید، یک نَفَس، در بر، بیاید
آخر، کجا رفت آن زمانِ کودکیهام؟
یک بارِ دیگر، کاشکی، مادر، بیاید
دل، دوست دارد، دستِ گرمِ پُرمحبّت
گرمای دستش، کاشکی، بر سر، بیاید
از بوسههای گرمِ او، احساسِ مهری
در سرسرای سینه و، پیکر، بیاید
[جهان سوم]
وقتی که به دنیایی آخرت وارد میشوم
و خویش را در محضر پدر و مادرم میبینم
احوالپرسیهایمان تمامی نخواهد داشت.
آنها میپرسند: براستی زندگیتان بر روی زمین چگونه است؟!
و من سکوت میکنم!
چگونه میتوانم اخبار واقعی جهان را برای آن دو عزیزم بازگو کنم؟!
و با خود...
کاش وقتی به خانه برگشتم
کفشهای تو پشت در باشد...
بهانه میکند تو را،
هوای خسته ی دلم.
خانه ی دل را تکاندم،
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن نبود.
چرا غرقِ خودت کردی دلم را؟
تو که: از دم، درونت بیصفا بود
از تبِ قحطیِ مهری؛ که دمادم، جاریست،
دلکم غزّهترین حال، شدهستآشفته
شعلهزا گشته به جانم تپشِ بغضی سرد
در دلآشوبیِ قلبم، همه دم، غم خفته
چه کسی حالِ مرا با با تب و تابی گفته؟
وز رگم شورشِ غمهای گران را رُفته؟
گرچه شایندهی زیباصدفِ رویایم
هیچکس نیست کند دُرّ دلم را سُفته
چرا تقدیرِ ما، این ماجرا بود؟
چراغِ سبزِ تو، پیشم چرا بود؟
منِ ساده، چگونه، دلسپردم
به تو؛ که: باورت بی شور و نا بود؟!
بی خبر از حال مایی،
آخر به کدامین بهانه..؟
کجایی بگو الان تنها کسی که داشتم بهش اطمینان؛
در سکوتِ لباسها،
عطرِ تو
مثل آهی نمناک
از لایِ پیراهنم
بر سینهام میپیچد؛
چنان شبنمی
که بر لبهی یک عصرِ فراموششده
جا مانده باشد.
و آنچه
از چینهای این تنِ بیخواب
سرازیر میشود،
گرمایِ آغوشیست
که در زمستانِ بیکسی
آرام،
دلم را میفشارد.
تا ابد حسرت آن لذت دیدار تو اندر دل ماست.
جانم تو بگیر، اما مرو با دگری.
چشم من تا به ابد چشم به راه چشم توست.
دل آشوبم و آرام دلم جز تو کسی نیست.
قسم به خدای غم و دلهره
من از بی تو بودن جهانم پُره
شبیه زنی پشت سیم سکوت
که از بوق اشغال هم دلخوره
من و لای خط لبت چال کن
بگیر و بچرخون و بالا بیار
بچسبون قلّابتو رو تنم
غریب و زمین خورده تنها نذار
بیا جشن بارون...