متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
دلتنگی نشسته کنجِ حوضِ خاطراتِ من،
به رنگِ ماهیِ غمگین، به عمقِ باورم، چه مَن.
نهفته در سکوتِ شب، صدایِ پایِ رفتنها،
همان ترانه تلخی که میخواند در سَرَم، چه مَن.
کجایِ غصه پنهانی، تو ای دلتنگیِ دیرین؟
که هر دم میشکوفی باز، به شکلِ اشکِ شبنم، چه مَن.
درونِ...
برساحل نوشتیم: عشق
موج آمد
عشق را برد.
امید
به پیغام تو نزدیکست صبحی که لبریز شبانگاه امید است
خبر دارد طلوع روشنا را سحرخیزی که آگاه امید است
پر است از پرتو نور محبت تمام خوشه های کهکشان ها
به اوج آسمان غرق در نور دلی که محرم ماه امید است
به پای عهد و پیمانیکه دارد...
تو مغناطیس احساسی؛ دمادم
دلم را میکنی جذبِ صفایت
خانهی پدری/
از دری که دیگر نیست/
وارد می شوم
کاش میشد که تو هم.
دلتنگ من باشی یکم.
عمریست که گرفتار نگاهی شده قلبم.
تمام دلتنگی های من، تقصیر چشمان توست.
تو آرزوی این دل شکسته ای...
تو آن صبحی
که آفتابش
روی بند لباس
تاب بازی می کند
برای من
همین یک شاخه ی آفتابگردان
کافی است ...
و در این صبحی که آفتاب
روی بند لباس تاب بازی می کند
برای من همین
یک شاخه ی شمعدانی کافی ست...
سرگردانم میان خاطراتی که
لابه لای هیچ کدامشان تو نیستی.
.
آدمها
میآیند
میروند
میرسند
ولی من،
نمیرسم که نمیرسم که نمیرسم!
خیابانهای کرج را
هر روز تمام میکنم
و این یعنی:
آوارهگی همیشه تمام شدنی نیست!
من در این شهر غرق شدهام
کوچهها گاهی به لطف
جسمم را به خانه میرسانند
و هربار
مادرم را پیرتر از بار قبل...
این زلف چون صراحی،هر بار چون سراب است
من مست این سیاهم یا می به پیچ و تاب است
چون آب در چکیدن سرخی ترین شرابی
یا در توهمم وصل، هذیان در خطاب است
من را نگیر از صف، من هم تو را خمارم
این خیل در تماشا خود سخت...
با ناز گلهای جهان
چشمانت را کشیدهاند
که چشمانت...
این دو وسعت قشنگ،
زیستگاه همیشهی رقص و ترنم!
هر کلمهایی با موسیقی صدای تو شنیدنیست!
موهایت را که باز کنی،
آیینه از زیباییات سر میرود
و جهان از شعر!
البته این شعر نیست ها!
پلنگِ اشتیاق است
که در لباس...
صبح من ازحنجره تو طلوع میکند
منتظر است که صبح بخیر را بشنود
عشق پنهان تو را در همین جاده محال دوست می دارم
میدانم که آغوشت نصیب من نخواهدشد
مجالم ده گلایه ای نیست مرا
همچنان بی بوس وبی کنار و بی آغوش دوستت می دارم
بسمه تعالی
﮼ غرض از مزاحمت، تنها یک دل است؛ دلی که در هیاهوی روزمره، فقط به یاد تو میتپد.
جان دلم ،
نمیدانم این کلماترا چگونه بنویسم که حق دلتنگی را ادا کنند. هرچه هست، این واژهها از دل بر میآیند ؛ از دلی که مدام تو را صدا...
تو برای افسانه هایم
هزار ویک شبی
با من بیا
تا پایان شهرزاد افسانگی ها
سایه ای
روی دیوار لبخند زد
سراسیمه
شیفته ی سایه ات شدم
عاشقانه هایم
بی آنکه بدانی
هر روز
بی بهانه و آرام
تو را می خوانند
و شکوفا می شوند در دفترِ شعرم
با خیالِ آمدنت