متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
وقتی دلت گرفته برو زیر باران بزن زیر گریه انقدر هق هق کن تا خالی بشی از اینهمه درد ومشکلات تازه کسی نمی فهمه گریه کردی فکر می کنند زیر باران خیس شدی بعدش خودت خشک کن برای خودت یک استکان چای بریز وبخند والا زندگی همینه
وجودت را با طبیعت ادغام کن
بگذار رایحه ی شیرین طبیعت
در ریه هایت پراکنده شود
تو مالک طبیعت نیستی که تصمیم بگیری
با اون چگونه رفتار کنی
تو عضوی از طبیعت هستی
پس باید با او در یک مدار حرکت کنی
این عشق است
باور کن عاشقی کردن دشوار...
شنیده ام که جراحت قلب ها تسکین نیافته بلکه کمرنگ می شوند و می روند درصندوقچه دل ، که گه گاهی وقتی حالمان نسبتا خوب است خارج شوندو آتش بزنند بر دل !
نمیدانم ولی این را خوب میدانم گاهی همان خاطراتِ جراحتها حالمان را سخت خوب می کند.
غمگینم؛ مثل پرنده ای آزاد ولی دلتنگِ قفس...
همیشه چیزای بد با حضور یه آدم خوب قابل تحمل می شن، مثلا فرض کن با اونی که دوسش داری تو ترافیک باشی، یا توی آسانسور گیر کنی، یا مثلا واست غذا درست کنه اما خیلی خوب نشده باشه، یا اصلا بری دنبالش نیم ساعت تو رو معطل کنه می...
آسمون قشنگِ وقتی هوا ابری میشه.
جنگل قشنگِ وقتی به کلبه چوبی ختم میشه.
هوای پاییز قشنگِ وقتی اکثرا بارونی میشه.
قلب آدمِ قشنگِ وقتی یکنفر واسش کافی میشه.
من هیچوقت معنی سیاست داشتن تو رابطه رو درک نمیکنم یعنی چی باید کاری کنیم محبتمون دل طرف رو نزنه،به اندازه بهش توجه کنیم تا بیشتر از لیاقتش نباشه،اولویتش ما باشیم و باید به کار و زندگیش ما رو ترجیح بده و گرنه دوستمون نداره؟ کسی که اصالت داشته باشه...
من شاید وقتی تو زیر فشار زندگی در حال دست و پا زدنی،نتونم بیام نجاتت بدم و بگم بسپارش به من چون شاید قدرت تو رو هنوز نداشته باشم ولی برای رفع خستگیت ،برای بد و بیراه گفتنت به زمین و زمان،برای پیدا کردن یه جای امن،من هستم،بغلم هست،قلبم هست،وقتم...
یکی از ذوق های دنیای نویسندگی این هستش که برای کسی که دوستش داری دست به قلم میشی و شروع میکنی به نوشتن و به نظرم
همیشه حق با اونی بود که گفت برای ابدی شدن،معشوقه نویسنده ها بشید چون حتی
اگه نباشید،جوری که ازتون نوشتن،موندگار میشید و شاید برای...
سندروم سلنوفیل قشنگترین ابتلایی بود که دچارش شدم چون باعث شد یاد بگیرم اگه یه روز تویِ قلبم،خونه ای برای یکنفر بسازم،برای اینکه همیشه امن باشه،اون آدم رو مثل ماه ببینم تا زمانی که کامل باشه یا ناقص،باز هم از نظرم قشنگ بمونه و توی شبایی که گمش کرده باشم...
تعریف من از دلتنگی عاشقانه آنجاست که
به خود میگویم: کاش من کنارت بودم،کاش میشد جای همه نگاهت میکردم،کاش من جای همه آن هایی بودم که بودنت را میبینند،کاش من به اندازه ی اتصال همیشگی خون میان رگ ها،همراهت بودم اما تو نیستی،دوری،دور تر از جان و جسم من و...
اونجایی میفهمی به یکنفر تا مغز و استخوان مبتلا شدی که همه حس های بدِ وجودت،با دیدن نوتیفش از بین میره اون لحظه که کافیه بودنش حس بشه،مثل ذوقِ یه بچه واسه
رفتن به شهربازی ،همه قلبت میخنده . بعضی وقت ها شما زمانی میفهمید یکنفر واستون مورد علاقه شده...
صبا زیباترین واژه سحرگاه است روان و زلال
می وزد ، خورشید را برای گرما بخشیدن به نگاه سرد زمستان صدا می زند آنگاه روزنه ای
از نور روی پنجره اتاقم می نشیند من به استقبال خاص ترین روز خدا لبخند می زنم پنجره را باز می کنم با آوای...
ساده می گویم !
گاهی خیالت ، خیالم را می شکافت
گاهی خاطراتت ، تنهایم را در آغوش می کشاند
و
گاهی بودنت ، عمر بخیلِ ایام را کوتاه می کند...
رادیو زر صدا همراه با فردا است .
سرما به قدری بود که ماهیت باران راهم عوض کرده بود.درون خانه هوا سرد تر از کوچه و خیابان بود.لباس سفید کوه رو به رو، هوای ابری،دانه های بی قرار برف...گویا پایان سفر پدر و مادرم با پایان سفر دنیایِ کسی دیگر و رسیدن به مقصد ابدی اش مطابقت داشت....
نمیدانم کدام درد بزرگتر است؛
دردی که آنرا بی پرده تحمل میکنی،
یا دردی که به خاطر ناراحت نکردن
کسی که دوستش داری
توی دلت می ریزی و تاب می آوری!
هیچکس نمیداند فردا بوته های خار را چه کسی در زمین خواهد کاشت و نور را چه کسی درو میکند!
اما میدانیم فردا هم از پس هر زنده بودنی زخمی هست، شکستی هست ، اشتباهی هست و در نهایت ادامه دادنی هست.
امروز را مُرده ها نمیتوانند بخوانند ؛ پس...
🍃بین شکاف پنجره ها
لای چین پرده ها
توی گنجه ها
همه جا را بگردید
فاصله ها نمی آیند بنشینند روی میز،
روی طاقچه،
اول کمین می کنند در لایه های زندگی،
مثل موریانه می جوند تار و پود آن را
و پس نرم نرمک نمایان می شوند،
بگردید
پیدایشان...
اسفند را باید بو بکشی
نباید با کفشهای کتانی آن را بدوی
باید با پای برهنه بر سینه اش قدم زنی
باید آن راحس کنی
مزمزه کنی
اسفند را باید ورق زنی در سکوت
به لحظه هایی بیاندیشی که ترک خوردی
به لحظه های که با کلامی ، حضورمعناداری
دلت...
نه به سبب ربطی دارد،
نه حتی به نسب،
نه به قرب و بعد مکان،
نه به طول زمان ،
نسبت های قراردادی را بی خیال.....
این را دل و احساس می گوید:
آن کس امیر قلب توست،
آن کس مجازست بر بلندترین شاخسار دلت
آشیانه سازد که با او...
زندگی های اسلایسی
و لحظه های دستچین ارزانی خودتان
ما دلمان سادگی می خواهد
آدم های بی حوصله و به هم ریخته ...
زنی که خانه داری،
و دغدغه های روزمره فرصت بزک کردن به او نمی دهد
مردی که به خاطر مشغله ذهنی یادش رفته نان بخرد،
قبض برقش...