پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو میری انگار ی تیکه از وجود من رفتهشب بیداریام شروع میشه دیگه تو عکسا نمیخندم کل وجودم از دلتنگیت پر میشه لعنت به این رفتن که تورو از من دور کرد ......
تو رفتی و قلم را با خودت بردیو من ماندمبا یک دفتر خالیو ذکر لبکه جانم کاش که بودیمجید رفیع زاد...
گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد رفتنی نیست! دو چشم نگران می خواهد!...
چشمانت را بستی و رفتیاما نمی دانستی در پس این رفتن تو چه غم ها و غصه هایی که بر سر ما خراب نشدنمی دانستی با رفتنت سیاه شد تمام نقطه های رنگی درون دنیایمان.نمی دانستی همان هنگام که چشمانت را بستی و فروغ نگاهت را از دنیای ما گرفتی،ما هم در تاریکی محض محو شدیم.تو نور دنیای ما بودی،تو امید خشت خشت این کاشانه بودی و نمی دانستی،نمی دانستی چه آواری،چه مصیبتی و چه سرگذشت شومی را با رفتنت به ما تحمیل میکنیآرزوبیرانوندقیام...
#پشت سرم آب نریزچمدانم پر از چه می دانم هاست.نمی دانممی داند دوستش دارم یا نه؟(آرمان پرناک)...
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالیچه آغوشی، چه امّیدی به این احساس تو خالی؟کبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجباردر این دنیای تودرتو، تو دیگر از چه مینالی؟یکی را دوست مى داری که او دنبال غیر از توستکجا دیدی جهانی را به این شوریده احوالی؟کلاغِ آخرِ قصه هنوزم مانده در راهستبرای آخری زیبا، دگر پیدا چه تمثالی؟بمان تنها که تنهایی به این تن ها شرف داردچه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالیشاعر: محمد لالوی...
پای من با تو رو زمین بود وقتی پریدی زیر پاهام خالی شد هادی چشم براه...
رفتن آسان است و ماندن مرد می خواهد رفیقمرد میدان رفاقت،در جهان بسیار نیست...
\ماندن\ را در قاموس \رفتن\ برایم معنی کرد،اینجاست که \دهخدا\ هم به دادم نمی رسد!ارس آرامی...
کسی بیایدمارا دعوت کندبه رفتن !به رفتن از تمام کسانی کهرفته اند و ما هنوز درون آنها مانده ایم!...
رفتن را بلد باش..اما فقط جایی از این فعل استفاده کنکه ماندنت را ندیدند..نخواستند..نفهمیدند..یا جایی زیر طاقچه ی بی حوصلگیشان گذاشتند،تا اگر روزی دلشان خواست تورا صرف کنند وبعد دوباره بین فعل های دست دوم و سوم زندگیشان رهایت کنند !رفتن را خوب بلد باش!...
عزیزکم رقص شاخه های بید مجنون را در باد دیده ای ؛من همان بیدم که می لرزم تا سخن از رفتن می زنی....حجت اله حبیبی...
بودنتونو یادآوری کنید... بی سر و صدا نرید... بزارید بودنتونو حس کنن ک وقتی نبودی همه چی آوار شه رو سرشون... اینطوری بیشتر ب یاد میمونه! اینطوری جای گله کمتره... نویسنده: vafa \وفا\...
پاییز فصله رفتن است پرنده ها شهر را ترک میکنند برگ ها ، درخت را گرما ، قلب هارا و تو مرا... نویسنده:کتایون آتاکیشی زاده🍁⚡️...
رفتن سخت است، مجبور شدن ب رفتن سخت تر! دل کندن سخت است، بی خداحافظی دل کندن سخت تر! بغض سخت است، با بغض خندیدن سخت تر! چمدان بستن سخت است اما وسیله ای نداشته باشی ک در چمدان بگذاری سخت تر! خیلی سخت تر!رماد...
مرا هنگام رفتن، در بغل کردی، ولی این کار دقیقٱ مثل بسم الله یک قصاب می ماند.....
در سفر،هر کس به مقصد می رسد، می ایستد!من سفر را دوست دارم، مقصد من رفتن است!...
دلم میخواهد برومجایش را نمی دانمفقط میخواهم از حالی ک در این زمان دارم دور شومحالی ک فهمیدنش برای خودم هم نا ممکن استدلم دور شدن می خواهداز شلوغیاز دغدغهاز آدم هادلم رفتن می خواهدیک رفتن طولانی...
این روز ها بیشتر از همیشه به رفتن فکر میکنم،به جا گذاشتنِ خاطراتِ شیرین و تلخِ سال ها تجربه،فکر میکنم به ندیدنِ عزیزانم،به آغوش نکشیدنِ آدم های امنِ زندگی ام،فکر میکنم به یک پروازِ همیشگیبا مقصدی معلوم و بدونِ هیچ بازگشتی،به جا گذاشتنِ هر چه که داشتم و نداشتم،هر چه خواستم و نخواستم،هر چه رسیدم و نرسیدم،این روز هابیشتر از همیشه برای رسیدنِ به امید،برای رسیدنِ به آرامش،برای پا گذاشتنِ به دنیایی که شبیهِ گذشته نیست،به رفتن ...
رفتنقانون چشم هاى تو بودو جهان منچیزى شبیه به آوارگىِ یک رویانزدیک ، دورهر جا که هستىبه آسمان بگودردهایمدرد مى کنند...
من و "رفتن"گاهی به هم فکر می کنیمبی کوله و چمدان و کاسه ی آببی چشمی پشت ِ سر....من و "رفتن"گاهی به هم فکر میکنیم..می دانستی؟پرنده ها آدم های دلتنگی بودندکه جیک جیک را به هزار کلمه ی لال ترجیح دادند؟!که یک روز صبحنشستند پشت ِ میزروبه روی ِ " رفتن"چای خوردندو بعد.....من و "رفتن"گاهی به هم فکر میکنیم....
رفتن،سفر،عبوردنیا کلافه استاین روزهای تلخوقت اضافه است...
روزهامان رادر رنگ های مختلف تا کردیو در چمدانت گذاشتیکاشچون آسمانچشم های بیشتری برای گریه داشتمحتا اگر هزار پا بودمبا هر هزار پا کنارت می ماندماماتو با همین دوپاتنها به رفتن فکر می کنی...
از کنارت می روم!مرگ دلم یعنی همین... عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود ....
هر روز خبر می رسد از رفتن یاریمن مانده ام اینجا به چه کاری به چه باری...
منو تهدید به رفتنش کرد ، آروم در گوشِش گفتم راه رو بلدی یا نشونت بدم...
برای رفتن .. چمدان می بندند برای ماندن .. دل ! من کدام را ببندم ...! که نه خیالِ رفتن دارم.. و نه توانِ ماندن .....
یک رفتن هایی هستکه تمام شعر های دنیا رابه پایش بریزیبرنمی گردد...
مدت هاستنه به آمدن کسی دلخوشمنه از رفتن کسی دلگیر...بی کسی هم عالمی دارد......
عاشق که باشیرفتن نمیدانیمیمانی …سر حرفت میمانیکه گفته بودیتا ته دنیا کنارش میمانی...️️️...
ازش پرسیدم:پدر جان!آدم برای رفتن باید چقدر مطمئن باشه؟گفت: مردها نمیزارن زنی رو که دوسش دارن؛هوای رفتن به سرش بزنه!...
چهرفتن هاکه می ارزد...بهبودن های پوشالی!...
هر جا هوا مطابق میل ات نشد بروفرق تو با درخت همین پای رفتن است...
منو تهدیدبه رفتنش کردآروم در گوشش بهش گفتمراه رو بلدی یا نشونت بدم..!...
دلماز همه جا رفتن می خواهدو کنار تو ماندن را......
چه دردی بدتر از اینکهبخواهی رفتن او را...خودم صدبار جان کندمولی رفتن صلاحش بود......
از کنارت میروممرگ دلم یعنی همینعاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود...
ما دوباره به آبادی برگشتیم.دیر فهمیدیم !رفتن…همه چیز را خراب کرده بود...
لحظه خونین شدن قلبمیادت هست؟وقتی که پنجه انداختیبه رفتن...
می خواھم بروم اما تا به کجا نمی دانمفقط می خواھم برومبه غربتی دیگربه عشقی دیگرو شاید به دردی دیگرحس رفتن تا ھمیشه رفتن وجودم رافرا گرفته است...
وقت رفتن.../میگفت ، زودبرمیگردم/بوسه ، هنوز چشم براهست...
آدما معمولا برای رفتن پاییز را انتخاب می کنند. خودت را برای غیر منتظره ترین فصل سال اماده کن......
باور کن بانو جان... اگر کسی از دل و جان بخواهدت نه می رود... نه می گذارد...فکر رفتن به سرت بزند...
تو آن عهدی که با من بسته بودی مگر بهر شکستن بسته بودی تو سنگین دل چرا از روز اول نگفتی دل به رفتن بسته بودی...
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریستزندگی فاصله آمدن و رفتن ماسترود دنیا جاریستزندگی، آبتنی کردن دراین رود استوقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایمدست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟هیچ!...
منروز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوق این محالکه دستم به دست توست منجای راه رفتن پرواز می کنم...
هر شب چشمهایم رو میبندم ساعت هابه این فکر میکنمدلتنیگی منچرا بخشی از رفتن تو بود ؟...
باید رفت !و این لغت رفتنچقدر سخت است......
سلامتی کسی که رفت!ولی باور رفتنش برای کسی که تنهامونده خیلی سخته...دلتنگتم...
تو چه دانیکه چهها کرد ،فراقت با من ...!...