متن رفتن
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رفتن
گله کثیر دارم از تو
گفتی میمانی دائم تو
دلتنگی شد نصیب تو؟
دل من جان داد ار فراق تو
l0tfii
هرکاری میخوای بکن تنهابامن قهرنکن تنهایی می کشتم زندگیم زهرنکن حتمامیدونی گلم مرگ دله رفتن توهرچه می کنی بکن هرچه فقط عشقم نرو
وقتی می مانی و می بخشی
فکر می کنند. رفتن را بلد نیستی. باید به آدمها ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ را متذکر شد. آدمها همیشه نمی مانند.یک جا در را باز می کنند و برای همیشه می روند.
برشی از کتاب گریز دلپذیر
آنا گاوالدا
گشته ام آتش نشین از رفتنت؛
می ترسم تاخیر کند قطارِ آمدنت،
پیوسته ی ریل های احساسم را؛
و جز ریزشِ ریه هایی از دود،
هیچ نماند از رگه های هستی ام برجای؛
بازآی!
زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)
دیگر رفتن دلم را نمی لرزاند و قطره های اشک را روی گونه هایم جاری نمیکند ! خوب یاد گرفتم که زندگی بازی هست که اگر گاهی رها نکنی و نروی ، قطعا بازنده خواهی شد ! گاهی باید بروی تا به خودت نزدیک شوی تا دلت آرام بگیرد ،...
روزی هم میروم
از آن رفتن ها که آمدن ندارد
با رفتن ماه
تنها
نبض پنجره بود
که ایستاد.
رضاحدادیان
رفتن را همه بلد هستن..
ماندن کار دل هست..
دلم را ب دلت زنجیر کرده ام..
المیرا پناهی -درین کبود
نویسنده
جرأت حقیقت بازی می کردیم نوبتش شد پرسیدم:
چطوری دل می کنی؟
خندید و با حالت بامزه ای گفت:
یواش یواش کمرنگ می شم!
اون موقع متوجه منظورش نشدم.
کاش هیچ وقت نمی فهمیدم...!
بیدار می شوم تا باز بخوابم، در بیدار شدن شتاب نمی کنم.
احساس می کنم تقدیر من آنجاست، که امکان ترس نیابم.
جایی که می بایدم رفت می روم، و می آموزم.
من همه چیزش را گرفته بودم
چمدانش را،دستانش را،نگاهش را
حتی دقیقه را
او اما دلش به رفتن بود
اونی که رفتنشو داد میزنه
نمیخواد بره
رفتن تو رفتن نبود
مرگ بود
داد و بیداد کردن دل بود.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
پشت چشمام دو فنجون قهوه و چند تا کتاب شعر گذاشتم
شاید یه روزی از همین کوچه های شهر بی خبر
بیای
بخوای برام شعر بخونی
و من سرتاپا ،با عشق گوش بدمش
آره چرا میگم چشمام
میدونم رفتیا
ولی خب هنوز پشت چشمام که جاموندی!!!
✍مهدیه باریکانی
آمدیم که برویم
قصه ی تلخی ست
زندگی ...
آریا ابراهیمی
وقتی می مانی و می بخشی، فکر می کنند رفتن را بلد نیستی
باید به آدم ها از دست دادن را متذکر شد
آدم ها همیشه نمی مانند
یک جا در را باز می کنند و برای همیشه می روند
اما منی که ماندم ، نه اینکه رفتن را بلد...
دارکوب ها را از درخت زندگی تان دور کنید،
به دارکوب ها نگاه کنید آنها اَره برقی ندارند،
مته همراه شان نیست اما تنه سخت ترین
درخت ها را سوراخ می کنند،
و در دل شان لانه خودشان را می سازند،
دارکوب ها با ضربه های سریع کوتاه
اما پشت...
من
آدمِ دیر رسیدن بودم
آدمِ دوست داشتن هاىِ دست دوم
آدمى بودم که هر کجا پا میگذاشتم،
یک نفر قبل از من،
قولِ ماندن داده بود و رفته بود...
که دوستت دارم را
هر مدل به زبان مى آوردم،
هزاران بار با گوشش بازى کرده بود
هر کدام از...