متن سایه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سایه
سایه را در بَر گرفتی تا رَهَم را گم کنم؟!
لعنتی، خورشید در چَشمِ تو غوغا می کند.
شیما رحمانی
سایه را کردی بغل تا من رَهَم را گم کنم؟!
بهترینم، مِهر در چَشمِ تو غوغا می کند.
شیما رحمانی
علم روانشناسی سایه را بی معرفت نامیده است،
چه بسا انسان بی معرفت سایه ای بیش نیست …..
سایه فقط سنگینی وجودش باعث آزار نه ارامش….
لطفا سایه نباشیم ….
نویسنده و روانشناس:خانم المیراپناهی درین کبود.
ارغوان را دیدی سایه؟
سلام مرا برسان …..
دگر هیچ سایه ای مردانگی شعر هایت را ندارد…..
نویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود
درسوگِ تو ارغوان ببین می گرید!
این خانه و آسمان ببین می گرید!
ای سایه ی تا ابد به دل ها باقی
چشمانِ غزل فغان ببین می گرید!
-بادصبا
رفت از روی سر شعر و ادب سایه ی عشق
او که همواره دلش بود پی آیه ی عشق
واژه ها بار دگر بی کس و غمبار شدند
ارغوان یار جدا مانده ی همسایه ی عشق
-بادصبا
آنکه زیر سایه ام یک عمر آسوده نشست
آسمانِ باورم را کُشت روزی با تبر
بهزاد غدیری
شاعر کاشانی
خوشا آنانکه با «سایه» همسایه شدند...
(بیاد مرحوم هوشنگ ابتهاج)
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
گفته بودی،
سایه ات باشم به روز سخت وسوزان در برابر با تیرهای آفتابی
من کنون با ارغوان
هم منزلم
گرچه پاهایم هنوزم
استوارند
مانده تا در آغوش گیرد
ابتهاج سایه را
(بهار)
ارغوان گریه نکن
تاب تنهایی تو پایان یافت
ارغوان جام بگیر
باده بزن
مست بکن
ارغوان شعربگو
راز تنهایی خودرا
به سرکوی بگو
سوت وکوری
تو چرا
ای نفس ِسایه ی ِمن
خاک را زیر وزبر
پست بکن
سایه می آید
با نگاهت
ارزش خاک دو چندان شده است
مهر...
سایه ی ابتهاج...
در طلیعه سحر بود
که سایه اش را بلند میدیدم
غروب که شد
سایه اش را دگر نمیدیدم...
خفته در نگاه جسمی سرد
نبض آشنایی دگر نمیدیدم
دیگر غزل نمیخوانی ای سایه ی بلند !؟
دیگر درون آشنایی رمق نمیدیدم
افسوس که رفتی ما را رها به...
سایه هایمان چقدر بهم می آید
من اگر تو را
در ازدحام افکارم گم کنم
سایه ام هرگز ،
هرگز مرا نخواهد بخشید
رعنا ابراهیمی فرد