متن سایه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سایه
آنکه زیر سایه ام یک عمر آسوده نشست
آسمانِ باورم را کُشت روزی با تبر
بهزاد غدیری
شاعر کاشانی
خوشا آنانکه با «سایه» همسایه شدند...
(بیاد مرحوم هوشنگ ابتهاج)
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
گفته بودی،
سایه ات باشم به روز سخت وسوزان در برابر با تیرهای آفتابی
من کنون با ارغوان
هم منزلم
گرچه پاهایم هنوزم
استوارند
مانده تا در آغوش گیرد
ابتهاج سایه را
(بهار)
ارغوان گریه نکن
تاب تنهایی تو پایان یافت
ارغوان جام بگیر
باده بزن
مست بکن
ارغوان شعربگو
راز تنهایی خودرا
به سرکوی بگو
سوت وکوری
تو چرا
ای نفس ِسایه ی ِمن
خاک را زیر وزبر
پست بکن
سایه می آید
با نگاهت
ارزش خاک دو چندان شده است
مهر...
سایه ی ابتهاج...
در طلیعه سحر بود
که سایه اش را بلند میدیدم
غروب که شد
سایه اش را دگر نمیدیدم...
خفته در نگاه جسمی سرد
نبض آشنایی دگر نمیدیدم
دیگر غزل نمیخوانی ای سایه ی بلند !؟
دیگر درون آشنایی رمق نمیدیدم
افسوس که رفتی ما را رها به...
سایه هایمان چقدر بهم می آید
من اگر تو را
در ازدحام افکارم گم کنم
سایه ام هرگز ،
هرگز مرا نخواهد بخشید
رعنا ابراهیمی فرد
« سایه ی من »
پنجه در پنجه ی او افکندم
سایه ام بود ولی بازیگوش
گاه او گرگ پلیدی میشد
من کنار تن او چون خرگوش
راه می رفت چو مردی با من
همه جا فکر من و با من بود
مشت بر صورت او کوبیدم
دست من زخمی...
چطور ممکنه تورو بشناسم
وقتی همه چیز در مخفی کار ی تنیده
چطور ممکنه فراموش کنم
چطور میتونم بیشتر بدونم
وقتی همه چیز به یک نخ بسته اس
چطور ممکنه تورو احساس کنم
یک بار دیگه، بدون اینکه عقلم رو از دست بدم
🖌سایه ها رو خورشید آفرید...
سایه های...
پیله کردم به تو هربار که پروانه شوم
آن قدر چرخ زنم چرخ که پروانه شوم
آرزویم همه این است که یک لحظه فقط
بر سرم سایه شوی بر سر تو شانه شوم
علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی
وِ
سایه ها را
خورشید آفرید...!
حادیسام درویشی