متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
دیگر چه فرقی می کند
باران ببارد
یا نبارد!
وقتی چتر خیال تو
بر سر ماندگار است...
دیگر چه فرقی می کند
بسازم یا بسوزم!
وقتی عشق تمامش سوختن است...
دیگر چه فرقی می کند
چه روزی خواهی آمد
وقتی همه روز در انتظارم...
دیگر هیچ فرقی نمی کند
اما...
می خواستم
داشته باشمت!
در کنار تمام نداشته هام
تو تنها؛
نداشته ی داشتنی ام بودی
اما ندانستم!
قانون قفس تنهایی
ست...
اُحِبُّ لَیالِیَ الهَجرِ لا فَرَحا حدیث بِها
عَسَى الدَّهرُ یَأتی بَعدَها بِوِصالِ
شبهاى هجران را دوست دارم ،
نه این که بدانها شادمان باشم
بلکه به آرزوى آنکه روزگار پس از آن [ایّامِ]وصال تو(زهرا) را برساند
دیوان امام علی علیه السلام ص۳۴۶
نیست در من رمقی
برو ای بادصبا
و دگر هیچ، نیاور خبری از یارم
خسته ام
بی جانم
غم شده
یار مرا در شب تار
و نخوان
صبح سپیده از عشق
و نگو
یار مرا داده پیام
تو ببین
آتش بی مهری او
همه ی جان و تنم را سوزاند...
بر پوست تمام ثانیه ها
نوشته ام به عشق
عمرم به پستوی بی تو بودن گذشت
و نیامدی
نسرین حسینی
شاید مرگ بتواند جسم و نگاه ها دو عاشق را از هم جدا کند
اما هرگز قدرت ندارد که قلب و یاد تو را از من دور کند
🖤 کربلایی/سادات 🥀
دلتنگی
از چهره ی غمگین
شعرهایم می بارد
کجاست چشم هایت ؟
تا در آغوش بگیرند
واژه های بی تابم را
بیا که چشم های تو
تنها پناه
شعرهای من است
مجید رفیع زاد
سخت است دلم تنگ توباشد نگویم...!
سخت است فاصله بینمان باشدمن تورابجویم...!
سخت است در فکر توباشم دائم با دلم بجنگم..!سخت است دلتنگی ام را باگریه بشویم.سوی خیال عطر پیراهنت را ببویم.
بزند به سرم دیوانگی بخوانم و برقصم نیایی به سویم...!
بنشینم دم پنجره در غروب دل انگیزبایاد تو...
«هر چیز که مال تو باشد خوب است
حتی اگر جای خالی «تو» باشد
آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود.
هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچ وقت دل نمی شود.»
کاش بودی و حال و...
...کاش می دانستی که دوست داشتن
تاوان دارد
درد دارد
شکستن دارد
آوارگی دارد
استخوان شکستن دارد
...
افسوس که نمی دانی
من مُرده ی دلشکسته ی استخوان شکسته ی آواره ای هستم
که فقط طُ را دوستداشت و تو پول را...
اشک باران
نبودنت را بغض می کنم
و با هر نفس درد می کشم
تمام تار و پود حنجره ام زخمی است
آنقدر که در شب دلواپسی هایم
با نام و یادت زندگی کردم
مبادا نیایی
که بی تو نفس کشیدن را
از یاد می برم
مجید رفیع زاد
کاش
کاش لحظه های با طُ بودن آنقدر زود گذر نبود
به وسعت ندیدن نگاهت
خسته ام
چگونه بشکنم؟
ثانیه های سنگین دوریت را
تلخ ترین تصویر زندگی ام
قلاب دست هایتان بود
در آغوش گرفتنش
آرزوی من بود
اما حسرتی شد برای دست هایم
تا همیشه
تنها بمانند
مجید رفیع زاد
دلتنگی
شوره زاری است پهناور
زخمهایت را که التیام نمیدهد هیچ
دردهایت را دوچندان میکند
دلتنگی یعنی یک منِ
بغض آلود
و یک توی بی خیال.