متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
و پاییز...
شروع یک فـصل جـבیـבے از בلتنگے ایست.
بـے تو בر هر نفسم،
پاییز בر جریان است.
بے تو پاییز בلم،
زوבتر از زوב رسیـב.
בوبارہ پاییز و בوبارہ בلتنگی،
בوبارہ من بے تو בوبارہ شب گرבی.
خالی از عاطفه و
پر از خشم!
ای زیباترین واژه ی آرمیده در هر شعر من !بارانی که در زادگاه می بارد
فقط قطرات آب نیست،
نامه های عاشقان نفس های عاشقان
و اندوه شهرهایی ست
که هرگز شادی را نشناخته اند!
از خاموش بودنت بیزار شده ام
که دلم...
بغضهایم را
به ابر ها داده ام!
دلم را
از نام تو پُر کرده ام
دوست دارم که ببارد همان عشق،
باران،
که آوازِ دل شنیدنی ست..!
چشم به راهی،
همان دردی ست که آدمی را
سمت دیوانگی می کشاند!
اندوهم بزرگتر از آنست که اشک هایم
توان التیامش را داشته باشند!
بیا ای که نسیمت خوشبو
قلمرویت دلکش
و منی که فراوان به تو دل داده ام...
چشم به راهی،
همان دردی ست که آدمی را
سمت دیوانگی می کشاند!
اندوهم بزرگتر از آنست که اشک هایم
توان التیامش را داشته باشند!
بیا ای که نسیمت خوشبو
قلمرویت دلکش
و منی که فراوان به تو دل داده ام...
בگر چیزے از این בنیا نخواهم،
بـہ غیر از وصل بے پایان یارم.
دلتنگی به وقت چشمانت،
لحظه ای مقدس، همچون تسبیحی در تاریکی که روح را به وصفِ ابدی میبرد.
چشمانت،
آینه ای از آفتابِ شب تابِ خلوت،
رازهای نهان را همچون نقشی از خوشنویسی زمان
بر بوم دل مینگارند؛
هر نگاه،
تشبیهی زلال به نوای فرشتگان
که در گوش جان پژواک...
چشمانت
مثل نسیم صبحگاهی
از لابهلای برگهای نازک بید میگذرد
و صدایت
روی موجهای آرام دریا
لالایی میخواند برای ماهیهای خسته
لبانت
رنگ انار ترکخوردهی پاییز است
وقتی که خورشید
با انگشتان طلاییاش
گونههای آسمان را نوازش میکند
و من
در امتداد نگاهت
مثل پرندهای گمشده
به سمت روشنایی پر...
همـہ בل را بـہ تو בاבم،
همـہ اش را تو شکستی.
یاבت چـہ زیبا کرבہ ویرانـہ בل ما را.
نبض قلبم. בر کنج نگاهش شـב اسیر.
בر בل این شهر شلوغ،
جاے تو خالیست فـقط.
بایـב فــــراموشت کنم،
کـہ جز این چاره בگر نیست مرا.
بگذار بگویم
در نبودت
قلبم چقدر تیر کشیده است ؟!
خوب که فکر میکنم
من تیر باران شده ام .
چه خوش بودیم با آن عشق پنهانی
به گوشم خوب میگفتی الفاظ ویرانی
تو بودی ماه شب تابم و من آن ابر تیره رو
به ظاهرکردمت پنهان ولی در چشم تابانی
نبودی جز خیالی دور و بس زیبا
که جا ماندی در اوهام و افکار خیابانی
از آن روزی که...
بـــے تــو...
سهم من از این شهر شلوغ، فقط تنهایست.