متن محبت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محبت
من، فدای خنده های نوگلِ لبهای تو؛
نازِ آن نابِ نگه؛ وقتی به ما میآوری!
عشق می گیرد دل از: گلبوسه های پرشعف؛
صد تشکّر از تو چون: این سان صفا میآوری!
تو، توانِ دل شدی، در جذرِ قلبِ عاشقم؛
در ریاضیِ دلم، مهرت، مشدّد کرده ام!
جزر و مدّ شورِ دریای عطش، پیوسته تو؛
سوی خود، همواره دریای تو را، مد کرده ام.
عشق آن نیست که من باشم و تو ، میکده و حال خوشی
عشق آن است ،که در بند تو باشم چه باشی چه نباشی
یہ متن خوندم نوشتہ بود:
انسان ساختهے خداوند است
واے بر ویران ڪنندگانش...
حواسمون باشہ
بہ ڪسے زخم نزنیم
خدا همہ چیو میبینہ ...
s...♡
- مهربونی مثل آب زلال می مونه
- در بعضی از سونوگرافی ها نیاز به خوردن تقریبا ۱۰ لیوان آب هست
حالا ربط این دو جمله چیه؟
وقتی مهربونی افراد نسبت بهتون از ۱۰ لیوان آب بیشتر می شه؛ به شما حالت تهوع دست می ده؛ چون با وجود زلال...
گاهی اوقات باید ،بدون هیچ بهانه ایی
عزیزانت رو،در آغوش بگیری
باید حواسمان باشه،فرصت دراین دنیا کمه
بهش بگو ;هیچ کسی برای من تو نمیشه!!!
بهش بگو
در آغوش تو حال من همیشه خوبه!!!
یادمان باشه،به کوتاهی زندگی،
زندگی به همین آرومی می گذره...
یادمان باشه ،که محبت را به...
خطاب به خواهر و برادر کوچکترم:عزیزانم، من از شما بزرگتر هستم و زندگی در این دنیا را چندسالی زودتر از شما تجربه کرده ام، پس راهی را که درآن قدم می گذارید، قبلا پیموده ام، شما در طول زندگی تان بیشترین ارتباط را با پدر و مادرتان خواهید داشت، پدر...
این محبت است که یک طفل را با یک زن پیوند مادر پسری می بخشد نه شیر که یک زن به یک طفل می دهد چون اگر این طور بود تمام (گاو) ها بالای بشر حکم مادری داشتن
خ.نواندیش
به دل مغرور می شوم،
به سادگی خود،
به آنچه که دیگرانی نداشته و من دارم.
آنچه که هستم، همانم!
اما گاهی شایسته، سزاوار نیست ساده بود.
به سادگی محبت کرد.
به سادگی دوست داشت.
به سادگی دست بر سینه نشسته، احترام غیر را واجب دانست.
گاهی باید چون دیگرانی...
به آواز دل انگیز قناری
خزانی را بود هر نو بهاری
چه خوش باشد که با بذر محبت
گل لبخند بر لبها بکاری
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
فریب در گوش محبت زمزمه می کند و
محبت راه خنجر را در پیش میگیرد
و زمزمی در گوش عشق میکند عشق هم که گلیم خود را از
این سرزمین برمیدارد و میرود
نفرت در گوشهی نشسته ولبخندی
زهراگینی بر لب دارد
خوش حال است، از این که دوستش
توانسته...
دست از عشقت نخواهم کشید،
حتّی اگر،
به پای حسّ نابِ محبّت،
جانم از دست برود!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
به جای دیوارها در زندگانی،
فقط بایستی آشیانه ای از مهر و محبت و دوستی ها ساخت.
رحمان شاهسواری کینگ
نیست بهتر از محبت بهترین دیگری...
بخشش را «بخش کن»… محبت را «پخش کن» …
غضب «پریشانی» است… نهایتش «پشیمانی» است …
هر چه «بضاعتمان» کمتراست … «قضاوتمان» بیشتر است…
با «خویشتنداری» … «خویشاوند داری» …
به «خشم» … «چشم» نگو …
انسان «خوشرو» … گل «معطر» ست.
«دوست داشتن» … را «دوست بدار»
از «کینه»...
مواظب همدیگه باشیم !
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشیم؛ پیر میشیم !
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشیم؛ می بُرّیم !
از یه جایی به بعد دیگه تکراری نیستیم؛ زیادی هستیم !
پس قدر خودمون، خانواده مون،
دوستانمونو، زندگیمونو
و کلا حضور خوشرنگ مون رو...
محبت
بنواز سری را سر بازوی محبت
بگذار دلت را به ترازوی محبت
یکبار که از قرعه قسمت خبری شد
بسیار بخوان نغمه به پهلوی محبت
هربار که دلتنگ بهاران شدی ای جان
بسپار دلت را به پرستوی محبت
یکروز از این عمر گران فرصت اگر بود
بنشین به تماشای...
هر چند که سرد است جهان با دلِ خونم؛
جاری ست، از او، غم، به رگِ حسّ جنونم؛
صد شکر که در فصلِ زمِ پُرنمِ دنیا،
با مهرِ محبّت شده دل گرم، درونم!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
من نیگا، رفتم دمه مغازه گفتم محبت داری، لبخند زد
گفتم انقد کمه، میخوام ببرم،
گفت ندارم تموم کردم.
همه جارو گشتم پیدا نشد که نشد..
یهو یکی رو دیدم که آشنا میزد، یه آدرس داد گفت اونجا پیدا میشه.
رفتم یه محله قدیمی تو کوچه پس کوچه، آخر یه...