و خدا گفت؛ سلام ای اهل زمین چه کسی غمگین است؟ چه غمی در سینه؟ چه کسی در بیشه ی تنهایی خود میرنجد؟ من به آغوش خدا محتاجم... نفسی بوسه زنم تا که دراین ریشه ی غم ریشه کند.... باشد که تو را مهر بورزد از عشق.... تو به آغوش...
مثل درختی که برگی برایش نمانده دیگر چیزی ندارم به پایت بریزم می خواهی با مهر بمان می خواهی خزان به پا کن.
شهریور ماه زیباییست اصلا میدانی چیست؟ شهریور از آن ماه هایی است که راه دلت را بلد است دلبری میکند گاهی داغ است و ناگهان میان آن داغی برایت میبارد میبارد و دلت غنج میرود برای در آغوش کشیدن روزهایش سر آخر هم خودش را میسپارد به مهر تا مهرش...
پاییز را فریاد خواهم زد بر خشتهای کهنه ی دیوار بر آن سپیدار بلندی که از تاک همسایه شده بیزار پاییز را فریاد خواهم زد با قطره های بارش باران بر بامهای خانه میبارند من زیر چتری مانده در رگبار پاییز را فریاد خواهم زد در اشکهای کودکی تنها بر...
پاییز دستِ تابستان را با «مهر» می فشارد هم چنان که اندوه قلبِ مرا!
دخترِ پاییزی اما داستانش فرق دارد با تمامِ دخترانِ زندگی ات... یا از مهر آمده تا با مهربانی اش رخنه کند در تک تکِ لحظه هایت... یا با آبان آمده تا احساساتِ پاکش را به پای زندگی ات بریزد... و یا در آذر چشم گشوده تا با لجبازی های عاشقانه...
به پاییز که فکر میکنم به یاد ماه هایی که یکی از یکی زیبا ترند و در این فصل حضور دارند به تمام هفته هایی که ما را عاشق تر می کنند به تمام روزهایی که کوتاه می شود و به تمام شب هایی که بوی باران را در خودش...
مرا به یاد خیابانی بینداز پر از پاییز و مردی که دست هایم را به مهر می گرفت
خنده های تو از ته دل نشانه عشق توست به من ولبخند من مهر من ست به تو
پاییز جان سلام لطفا دل سرما خورده ما را پاسبان باش ما از بهار و تابستان بهره اے نبردیم هر چه بود درد بود و درد لطفا توووو با مهرت بر دلمان بذر عشق بپاش با ما یڪ رنگ باش جدایے را از طالعمان خط بزن بیشتر از وصل بگو...
ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ که تمام شد ﻭ ﻣﻬﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﺳت ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺧﯿﺎﻟﻨﺪ ﻣﻬﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻏﺎﺯﺷﺪﻩ ﻣﻬﺮ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﻬﺮ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻬﺮ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺍﺳت شهریور لفت زد پاییز قشنگ عاشقی جوین زده
چه پاییز زیبایی میشود بعد از اینهمه تابستان! در نفس تو زنده می شوم هم نفس جان! تویی ک عطر ِتنت طعم ِشیرین زمزمه های نی لبک دارد! جانان بیا و بنشین کناردلم ، بنوشان به جانم زندگی را از هُرم نفسهای مسیحایی ات! اینجا پاییز پر از صدای ثانیه...
مهر ؛ تداعی بخشش است و مهربانی ، تداعی روزهای روشن و پر التهاب کودکی ... پاییز ، از راه می رسد که ثابت کند ؛ گاهی سقوط هم با شکوه است ، و گاهی رفتن، بهانه ایست برای بازگشتن . وقتی شبیه برگ های خشک پاییز ؛ عاشق و...
سلام مهرِ بی مدرسه سلام پاییز ِماسک آلود بی برگی سلام_زندگی _ ما که هنوز زنده ایم لعنتی پس تو کجا رفتی؟
محبوب من ؛ ماهیت اصلی یک چیز را نمی توانیم تغییر بدهیم ، هر چیزی در این عالم نقش حیاتی خودش را دارد . کسی از خورشید توقع ندارد که سردی به این عالم هدیه بدهد یا کسی از آب توقع ندارد که کاری انجام دهد برعکس ماهیت اصلی اش...
پیمان زندگی مرد: به نام نامی یزدان تو را من برگزیدم از میان این همه خوبان میان این گواهان بر لب آرم این سخن با تو برای زیستن با تو وفادار تو خواهم بود در هر لحظه در هر جا پذیرا می شوی آیا؟ تو با من این چنین هستی...
عاشق نشدم که برگی بریزد.. تا عاشقانه هایم رنگ پاییز بگیرد... که عشق ِ مرا اردیبهشتی ست پُر از مهر...!
مهر می آید ولی با بی مهری هایی که کنج دلمان چمباته زده اند چه کنیم! راستش را بخواهی من فکر می کنم یک جای ابراز احساساتمان نشتی دارد... وگرنه این همه واژه و جمله ی عاشقانه چرا گره از کار هیچکس باز نمی کند ولی حالا باید امیدوار باشیم...
تادوست داری ام تا دوست دارمت تا اشک ما به گونه ی هم می چکد زِ مهر تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار کی مرگ می تواند نام مرا بِروبد از یاد روزگار؟؟؟ . .
مهر می آید ولی با بی مهری هایی که کنج دلمان چمباته زده اند چه کنیم راستش را بخواهی من فکر می کنم یک جای ابراز احساساتمان نشتی دارد... وگرنه این همه واژه و جمله ی عاشقانه چرا گره از کار هیچکس باز نمی کند ولی حالا باید امیدوار باشیم...
رقصان به نسیم، گردو و تبریزی ست دستان خدا به فکر رنگ آمیزی ست پیچیده شمیم مهر و می ریزد برگ پاییز نیامده هوا پاییزی ست
صاحب ِ قلبِِ من میشوی آن هنگام که احساسم را با بندِ بندِ انگشتانت به هم وصل میکنی! همین که شکسته های روحم را با مُهر قلبت به رنگ ِمِهر آغشته میکنی! آنجا که با انگشتانت، موهایم را شانه میزنی و خستگی های عالم را، دکمه دکمه از تنم در...
♥ اندوه تو: یک شب دیر یک شب تیره و دور ناگهان، از پنجره اندوه تو را باد آورد! گشت، لبم از لبخند،،، -- خاموش!! عطر یادت؛ ای گل،،، -- آئینه باغ دلم را پر کرد! قفس گلویم شد؛ از آواز قناری پُر! بر دهانم امّا؛ زده شد، قفل خاموشی...
مهرترین ماه سال شده ام بعد از رفتنت، پائیزِ پائیزِ پائیزم...!