متن نسرین شریفی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نسرین شریفی
زندگی دیوانه ای بیش نیست
تو هم با او دیوانگی کن
نیایش
این طبیعت غزل ناب خدا هست به خدا
گویی طرب از شعر خدا هست به خدا
گفتم که دمی باده بیاور جانا
گفتا که تو را باده چرا؟تا که خداهست به خدا
دراین شهرویرانی
به جایی میروی کان خودنمیدانی
مواظب باش دل خلقی نلرزانی
کین بهترین راه هست ااگر دانی
من شنیده ام آن طرفتر خداییست که به مقصودِ تو می اندیشد
خیال او چه آورد بر سر من
که زندگی هرچه کند
خیال اوست در سرمن
بغضها در حنجره خانه ساخته اند
آخر مجالی نیست برای حرف زدن
نیایش
رازهای ناگفته ام را به هنگام سوسو زدن ستارگان،مهتابی شدن آسمان،پیچش رقص ماه، میگویم
حضرت عشق به پیشواز می آید
و
به قیمت گزاف خریدار
نسرین شریفی
هرچند ماندنت در واقعیت تلخ است
همدم شیرین رویاهای هرشب منی
بمان برایم همچون میوه کال
نسرین شریفی
درگندمزار بودیم
شاخه ترگندم را چیدی و دور دستم پیچاندی
گفتم چه دستبند زیبایی
و تو گفتی بگذار پولدار شوم
بهترینها را برایت خواهم خرید
و پولدارشدی
کلی دستبندهای گران قیمت برایم خریدی
ولی آن بهترین دستبند دنیا بود
نسرین شریفی
درنوشتن همیشه تنهای تنهایی
حتی درجمع
چرا که جمع در ذهن تو رژه میروند و نگاشته میشوند
و چه انتظارشیرینی
که بر کاغذ بیایند
نسرین شریفی
رها میکنم خویش را و شما را
هردورا به خدا
و چه راحت میگردم درخویش خویشتن
که میدانم ، او خود قاضی القضات است وبس
نسرین شریفی
تورا به خدا می سپارم
بگذار وقتی به دیدنت بیایم که دوباره انگورهای شهر برسند
نسرین شریفی
تودردرون من به مانند آن کتری هستی که روی شعله گاز قل قل میخورد
میخواهم درتو چای دم کنم
با طعم زعفران و هل و دارچین
نسرین شریفی
بگذار راحت بگویم
به دنبال جهنم و بهشت مباش
قلبم جهنم و بهشت واژه های توست
نسرین شریفی
تاوان زخم دلم را چگونه میدهی
جای چشمک چشمانت، در دلم بد جوری تاول انداخته
نسرین شریفی
طاقت دیدن چشمانت توانم نیست
دنیای اندوه مردمک چشمانت،مرا به جوخه اعدام می سپارد
نسرین شریفی
باتوبودم تمام شب را
تماشا کردیم ستاره ها را
گفتیم از قصه های عاشقیمان
زنگ ساعت عاقلم کرد و تو ترکم کردی
خنگی عاشقی هم چه مزه ای دارد
نسرین شریفی