پاگُشایِ سپیده دمان است؛ شورِ نگاهت!
شیما رحمانی...
تا که داد دستم؛ سیبِ هوس
گاز زدم، کرمو بود
شیما رحمانی...
سایه را در بَر گرفتی تا رَهَم را گم کنم؟!
لعنتی، خورشید در چَشمِ تو غوغا می کند.
شیما رحمانی...
دلداده طوفان نهراسد ز نسیمی
که سُراید غزلش را
نفس باد صبا یی...