پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودم !فریدون مشیری...
دیدمش، گفتم منم، نشناخت او... (نیما یوشیج)...
هر لبخندت ، با من گوید:دل مده به دست غم ، در این عالم ؛بنشین با عشق ،تا گل روید ،زین شب خزانی......
این روزها که می گذرد ، هر روزدر انتظار آمدنت هستم !امابا من بگو که آیا ، من نیزدر روزگار آمدنت هستم ؟_برشی از شعر روز ناگزیر قیصر امین پور...
دل خوشی ها کم نیست دیده ها نابیناست....
امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم...
ما کاروان کوچک همراه بوده ایمای اف بر این طلاقکز تند باد اوناگه چراغ قافله خاموش می شودوندر شبی سیاهدر شوره زار عمرهر یک ز ما به کوره رهی می رود غریبوز یاد روزگار فراموش می شود!...