متن نگاه عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نگاه عاشقانه
برهوت بود زمین سراچه دلم
نگاهم به نگاهت افتاد
چگونه بذری بود
ازچشمانت به چشمانم افتاد
وچگونه رشدی کرد
درزمین لا یزرع دلم
دلم لک زده واسه چند لحظه زل زدن تو چشمات.
قلب من در چشم تو، چشم تو در قلب من.
هر دوشان در یک نگاه در یک نظر جا مانده اند.
عشق، آن شعلهای که در تاریکی جان میگیرد، پناهی در طوفانهای زندگی است. گاهی آرام چون نسیمی بر برگهای پاییزی، گاهی سوزان چون خورشید در دل بیابان. عشق نه آغاز دارد، نه پایان؛ تنها در نگاهها، در زمزمههای شبانه، در ردپای خاطرات جاودانه میشود.
✍ مهرانه
@bzahakimi
هماره، بر وجودِ مهر، حسّاسم
نگاهت میکنم، با چشمِ احساسم
که تا مهرانهی نابِ وفایت را
ببخشی بر دلم؛ ای نوگلِ یاسم
گاهی
آهی
نگاهت را
به نگاهی عوض می کند...
پرسیدند چه چیزی تو را زنده نگه داشته؟
لبخند زدم و ساعتها فقط از چشمهایت گفتم…
از وقتی که چشم تو به چشمم افتاد.
شده مهمان شبم، چشم تو و بیداری.
یک شب آمد نِگَهَم کرد و غَزَل پاشی کرد
دفترِ شعرِ مرا یکسره نقاشی کرد
تو با چشم هایت مرا بوسیدی نیازی به لب هایت نبود!
❤️
bzahakimi@
قلبم، به هوای تو زند شورِ نفس
حسّم، به جز از تو، نکند میل به کس
زیباست، نگاهی، به دلِ من که فقط
محتاجِ نگاهِ دلِ تو، باشد و بس
دل
به آهی بند است
چشم
به نگاهی...
زمانی که نگاهت از شیطنت برق میزند
گویی زندگی در رگ هایم جریان می یابد
به راستی معجزه همین جاست در نگاه تو...
چون طرف یک دختر است اینگونه توصیفش کنم:
قلبِ او مانند گلبرگهای شبنم نازک است
از ثمر آن موی تو،یک مخمل نرمینه است
یک نگاهت ارزشِ صد باره دیدن میدهد
خنده ات جان گیردُ جانی دوباره میدهد
خدایا نگاش کن چجوری میادش.
منو کشته اون صورت ناز و ماهش.
نمیدونه انگار دلم بد میخوادش.
تا هر جا که باشه با چشمام میپامش.
نمیدونه چشماش عجب حالی داره.
صداش جنس ارامش خاصی داره.
نگاش وای نگو دل واسش پاره پاره.
تو چشمای نازش چه دنیایی داره.
خدایا نگاش...
یک عالمه پروانهی در پیله پریدند
از رد نگاه تو که روی بدنم بود
تاریخ به اندازهی ده قرن تغزّل
در لحظهی خورشیدی عاشقشدنم بود
گفته بودم تماشای تو بهار را به ویرانه ی من می آورد ؟
سنجاق کردم چشمانت را، بر سر دفتر تمام شعرهایم.
نیاز به گفتن نیست.
وقتی عشقت از چشمانم سرازیر شده.
گرمای ظهر
تنم بوی خوابِ شیرین میداد...
بوی پوست آفتابخورده،
بوی تنِ زنده
تو گفتی:
یکی اینجا عطری پاشیده که هوا عاشق شده.
من فقط نگاهت کردم
باد بوی منو برد...
یه جور شعر بیقافیه،
که بدنم نوشته بود، نه زبانم.