متن آتش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آتش
بخواندم از نگاهت آخرم را
به آتش میکشیدی پیکرم را
قرار این بود بدست باد نیفتد
نگه داری فقط خاکسترم را
خودش را به آتش کشید
کسی که نیمه پر لیوانش بنزین بود!
مال خودت هر چه به من داده ای با همه احوال پریشانی ام
قصه عشق تو به آخر رسید منتظر نقطه پایانی ام
شعله از عشق تو زبانه کشید عشق تو آتش به جهانم کشید
دفتر عشق تو پر از آتش است آمده بودی که بسوزانیم
بگو که شب تاریکه دلم مرد است
بگو دلم گشاده به آه و درد است
بگو که کاسه صبر تو هم لبریز شد
بگو گرمای امید در شب سرد است
آتشی ست در دلم می سوزد بی قرار
بگو که دلم تا به کی در به در است
نگو که...
بسترِ آغوشِ «تو» چون خانه ی من می شود،
چشمِ قلبم با صفای مهر، روشن می شود!
آتشِ مهرت به جانم، چون زبانه می کشد،
داغ تر، جامِ دلم، از هرچه گلخن می شود!
پرتوی می افتد از: «امّید» بر شورِ نهان؛
حسّ جانم، بهترین احساسِ یک زن می شود!...
بیاین آتیش روشن کنیم
باهم گرمشیم !
غصه ها، دلتنگی ها، ناراحتی ها رو کنار بزاریم
و حتی برای چند لحظه ای هم که شده
باهم بودن رو کنار هم ! تجربه کنیم
تووی این روز قشنگ که مقدمه اومدن سال جدیده
با آتش پاک قلبمون کینه ها رو بسوزونیم...
خسته ام مست مستم شررم می چرخد
آتشم شعله ور هستم خطرم می چرخد
بی خیال از غم دنیا شده و می خوردم
ساعتی ست پنجره و سقف و درم می چرخد
بس که زخم خوردم از این کوچه و شهرم
دردسری آمد و حالا در سرم می چرخد
کور...
هر گَه که چین عشق را با تار گیسو می کشی
این جان بیمار مرا این سو و آن سو می کشی
هر گه شکوفه میزنی بر خرمن آن شال خود
گویی دل بی صاحبم تشنه لب جو می کشی
با سیل زیبای تنت دیدم سراب باورم
این عاشق سرگشته...
لحظه هایم را به پایت سوزاندم
آتش گرفتم
آه از عمق وجودم شعله می کشید
اما تو به جای آنکه باران شوی
سوختنم را تماشا کردی
حالا خاکستری هستم از عشق
که تجربه ای شد تلخ
برای تمام لحظه هایی که
برایم شیرین بود
مجید رفیع زاد
ای شهید خفته در آتش
البرز من کو؟ زاگرس کو؟
ای شهید خفته در آتش!
ای که آتش در نگاه تو,می سوزد و می تازد و آغوش می گیرد
آغوش تو آغوش گرما بخش رویاهای بی بال و پریست که سوختند و جوجه هایش در کنجی کز کرده اند
بلوط...
گفتی نمیایی چرا ؟گفتم بیایم من کجا
گفتی میان جان من دوست دارم من تو را
گفتی به آتش میکشی با رفتنت قلب مرا
آتش نزن کاشانه ام بردی دل دیوانه را
گفتم که ترسیده منم بر لجن آغشته منم
خسته منم تشنه منم زخمی هر دشنه منم
گفتی که...
مثل آتش در آه یک خرمن
مثل یک هرم زیر خاکستر
عشق، مثل هزاربارگیِ
شعله ی سینه سوز می لولد...
جلال پراذران