متن آرمان پرناک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرمان پرناک
شاخه ام شکستی /
گمان کردی آخ خواهم گفت؟ /
من سالهاست که نقشِ درختِ زنده را
بازی می کنم /
من سالهاست که مرده ام
«آرمان پرناک»
سنگین تر از تفنگ /
عکسی است که یک سرباز حمل می کند /
عکسی بدون رنگ
عکسی بدون رخ
عکسی تمام هیچ !
«آرمان پرناک»
پشتِ هر پنجره ی خیسِ جهان می بینم:
یک قطارم که فقط کوپه ی خالی دارم ...
«آرمان پرناک»
آری /
دریا را هم غرق می کنند... /
با آن دو آبیِ عمیق /
تهدیدم کن /
برای ماهیِ معلّق از قلاب /
چه از این بهتر /
«آرمان پرناک»
روی دفتر، لای دفتر، پشت دفتر، پس کجاست؟ /
شاخه گل های سرودن: «عین و شین و قاف» کو؟؟
«آرمان پرناک»
به اتحاد مزدوج فکر می کنم /
به دو خطِ موازیِ دیگر بر پیشانی /
و به جیب هایی پر از دست گرمی های توخالی... /
«آرمان پرناک»
هر چه پر داشتیم فروختیم /
در آسمان /
جایی برای بالیدن نیست /
تا پرده کنار رود، /
باید /
پشت پنجره /
بست بنشینیم /
«آرمان پرناک»
در کوره ی نبودت /
سخت می سوزم و می سازم /
که روزی /
پخته ترین «دوستت دارم» را تحویل بگیری /
«آرمان پرناک»
- شب /
چشمِ برجک را کور کرده است /
خبر /
کلاغ پر /
می رود هنوز ... /
- هیسسسسس! /
می شنوی؟ /
خروپفِ کلاشینکف /
از دهانِ بازِ یک سرباز است !! /
«آرمان پرناک»
می داند بی فایده است /
اما می گردد /
می گردد در جیبِ گذشته ها /
دستِ تاریکم /
تا شاید ببیند
دستِ خوشحالِ آن کودک /
در روزِ برف بازی را...
«آرمان پرناک»
تا کی قرار است گلوله /
جای خالیِ خال های پلنگ را /
پُر کند؟ /
تا کی قرار است تفنگ /
تنها زبانِ بدن ها باشد؟ /
تا کی قرار است جنگ /
بر پشت بامِ خیسِ خانه ها /
راه رود؟ /
آقای دوربین! /
شما جوابی بدهید!...
-صد سال تنهایی؟
نه ورق بزنید!
-یادداشت های زیرزمینی؟
نه ورق بزنید!
-پرونده ایپکرس؟
نه ورق بزنید!
-اعترافات نات ترنر؟
نه ورق بزنید!
ورق بزنید
باز هم ورق بزنید
مرا
در پایان بازِ کتابِ زندگی
دفن کنید ...
«آرمان پرناک»
یک قدم تا اذانِ گلدسته ها
وقتی
خوابِ عطرِ تنت دیدم
دانستم
پیراهنی، شهید خواهد شد ...
«آرمان پرناک»
و می بینی /
سالهاست /
شیر بیشه ای /
در حلقه ی آتشی گرفتار است /
عزیزم /
در سیرک /
کسی برای کسی /
دل نمی سوزاند /
زندگی چنین است /
«آرمان پرناک»
گوش ها سردِ صحبتِ با او
حرف هایش همیشه کر بودند
شنبه تا شنبه هم کلاسی هاش:
سیزده ماهِ در به در بودند...
«آرمان پرناک»
تا به خودت می آیی
گلادیاتوری هستی
که تنها تصویرِ مقابلش
شست های برگشته است
و مانند دیروز
امروز هم
تماشاگران آمفی تئاتر
برای کشته شدنت دست خواهند زد...
«آرمان پرناک»