متن آغوش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آغوش
این شب عجب طولانی است!
ساعت ها تا صبح مانده است!
و شاید سالها...!
استخوان هایم از سرمای یخ آلود این هوای آلوده بی حس شده اند.
و دنیا شبیه هیولای قصه ی مادربزگ شده است...
دیگر وقت آن شده که بیایی!
می خواهم برای همیشه و شاید تا ابد...
دلتنگم...
می خواهم بدانم بهشت چگونه است
پس آغوشت را بگشا...
و مرا به معجزه دعوت کن
مسیح چشمانت به جسم مُرده ام روح می بخشد.
آغوشت را بگشا...
شاید این آخرین فرصت باشد برای دیوانگی...
***
هوای دلم تمامْ وقت ابریست
مرا به شکوه چشمانت مهمان کن
من در...
«زخم عشق»
کاش می شد از یاد برد
کهنه زخم عشق را ...
زخم خنجر دوستت دارم های شیرینی که از پشت در آغوش گرفته است
تن خسته بی روح را ...
نخل بلندی که برای رسیدن خرمایش کمر خم کردیم
اما سهممان چیزی جز تیغ های تیزش نشد
و...
دنیا برایم کوچک اما خدایم بزرگ ...
به وسعت دستانی که مرا در آغوش گرفته بسیار
بر تخت پادشاهی تکیه زده ام
وقتی که قلمرو فرمانروایی دلم
به بزرگی چشمانی است
که هرجا را نظر می کند جز او نمی بیند
باران چه شاعرانه می بارد
بر چمن زار دلم...
دالان بهشت
همان
منظومه آغوش
توست
راضیه سرلک
دستهای مردانه ات ...
تکیه گاه روزهای تنهایی ام شد
من آغوش آفتاب را ...
با دستهای تو به آغوش کشیدم
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)