متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
داشتم به تو فکر می کردم و به رویای جنگل بکری که قرار بود بریم. سیب زمینی آتیشی که قرار بود درست کنیم. یه صدای کل وجودم و لرزوند نفهمیدم چجوری از روی تخت بلند شدم دوییدم سمت پنجره، دود نمیزاشت چیزی ببینم،
اینجوری نمیشد شالم و سر کردم پله...
می آید با ادعای عاشقی
تمام دار ندار قلب ت را بر می دارد
چند روزی می ماند
و میرود
تو می مانی و دیواره های سرد قلب ت
و یک عمر کلنجار با دل و سادگی هایش
تورقی جان کاه!
عکس های این آلبوم
پر شده است؛
--از تنهایی.
تنهایی ،
چراغیست
بیهوده روشن.
دلم
آفتاب تموز است
سوزنده و داغ
که به آتش کشیده
عشقت
خرمنِ وجودم را
و اشک
مدام مرا
به خود می خواند
افسوس
نیستی که ببینی
چشمانِ همیشه منتظرم
چون کهنه زخمی
سَر باز کرده
از این همه غم و اندوه
دلم
پریشان است
پریشان تر از گیسوانِ باد...
نفس های آخر را می کشم
میان این شهر که هر لحظه اش برایم پاییز بود
بی حضور تو...
شیوا شیرمحمدی
چتر تنهایی
سنگینی می کند
در دستانم
باد با خود می بردش...
قد می کشد
پشت پرچین تنهایی
نهال خاطره ات
-بادصبا
ز دوری تو دارم آه و حسرت
به همراه دلم صد درد و محنت
کجایی؟ بی وفا یارِ دل آزار
شدم محکومِ تنهایی و غربت
-بادصبا
رها شده ام،میان این دنیاهای موازی
میان کالبد های توخالی به نام انسان
میان این،خون ها و جنگ های پی در پی
رها میان چرخش های برعکس ساعت
دلم میخواد یه صلیب بسازم
وسط مزرعه ی گندم،
به دست و پام میخ بزنم،
چشمام رو در بیارم.
تا دیگه نه افتاب رو ببینم،
نه دهن کجیه کلاغ ها رو
ای کاش
به جرم دوست داشتنت
زندانی آغوش تو می شدم
و تو تنها زندانبان
خلوت تنهایی من بودی
جایی که آزادی را
برای همیشه احساس می کردم
مجید رفیع زاد
همه خوابیده اند
آرام
و من
بی خواب و نا آرام
که دور از چشم تو امشب
پرم از حس تنهایی
دلم تنگ است و
چشمانم
شده ابری و طوفانی
بیا
آری بیا دیگر
که بی تو
باغ دل غمگین
بهاری نیست ، بهار من
تمام لحظه پاییز است
و...
تنها امیدم
برای پیدا کردن تو
قاصدکی بود
که به دنبالت فرستادم !
افسوس
اینک کنار من است
تا هر دو خاطراتمان را مرور کنیم
او خاطرات بازی اش با باد
من خاطرات بی تو ماندن را
مجید رفیع زاد
گاهی تنها بودن هم بد نیست!
نیازی ضروری برای همهِ آدم هاست
تنهایی دوست داشتن ها را بهتر یاد می دهد.
تنهایی زمانِ خوبی ست برای شروعی از نو!
تنهایی خوب است و شیرین.
شیرین ولی شیرین هایِ لیمو شیرینی!
بیشتر بماند تلخ می شود!
پرسه می زنم
کوچه های خلوت شهر را
که آبستن قدم های توست
و زمزمه می کنم
الفبای عشق را
در هجوم تنهایی خویش ؛
ای یگانه محرم دل
بیا که کوچه های شهر
در انتظار قدم هایت
به سوگ نشسته اند
مجید رفیع زاد
عزیز ِ من...
چشم به راهی ات
تمثیل ِتازیانه ایست در دستِ جلاد...
فرو می آید بر ڪَرده ے ِتنهایی م...
رویاے بودنت ڪَم شده در وادے توهم...
نڪَارِ خوش خرام ...
حضرتِ دلدار....
قدم بڪَذار بر آسمان وجود...
تڪیه بزن بر بالشِ حریر جان...
بیاساے در برم
اڪَر چه...