متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
نه سرما سرمای آن روزهاست،نه حال ما مثل گذشته ست ما گول خوردیم. فکر کردیم گوشی هوشمند دست بگیریم و با انگشت تصویرهای حیرت انگیز را جا به جا کنیم همه چیز ساده تر و هیجان انگیزتر می شود. ولی گیر افتادیم. زمان از دست مان در رفت. همه چیز...
قبری حفر می کنم و تمام آرزوهایم را دفن می کنم تا بیهوده بر بالین مرده ورد عافیت نخوانم....
عاشق شدن زیادم سخت نیست
کافیه یه نفر وسط غمت بیاد و همدم دلت بشه
حرفاتو نگفته بخونه و با حرفاش خنده رو مهمون لبت کنه
تعهد موندن بده و بگه تا تهش باهاته
قول بده که دلتو نشکنه و همپای دیوونه بازیات باشه
یکار کنه که هر چی سرت...
مراقب کلماتی که در قضاوت آدما بکار میبریم باشیم
بعضی حرفا که روی دوش مخاطبمون میزاریم خیلی سنگینتر از توانشه له میشه از پا میفته .
حرفایی که میتونه یه نفرو تا صبح بیدار نگه داره و متکاشو از اشک چشمش خیس کنه
قضاوتایی که آدم رو از آدم مایوس...
گاهی هممون به خودمون یه بوسه
یه آغوش گرم ؛یه حس محبت آمیزکه بتونه
توی این آشفته بازار دلمون رو آروم کنه
بدهکاریم ؛دل بی قراری ما دیگه ربطی عصرای جمعه نداره...انگار جمعه ها دلگیر نیست این دله ماست که گیره....
؛دل ِ دیگه
گاهی هوس چیزای میکنه که
برای...
همیشه یاد گرفتیم به جنس زن بگیم ضعیف و وقتی یک زن موفق میشه یا قدرتمند بهش میگن دختر متفاوت،یک زن مستقل اما اینجور نیست..
جسمی که با تعداد استخوان های معمولی خلق میشه و تو یک شرایط خاص گاهی درد هایی رو به خودش میبینه که هیچ جسمی توانایی...
داشتم فکر میکردم چرا بعضی وقت دلمون فرار کردن از تنهایی میخواد؟احساس میکنم اینها برای این هستش که ما تا مدت ها تصمیم میگیرم یه نقاب روی صورتمون بزنیم و واسه ترس از قضاوت بقیه،واسه هراس کم اوردن از آدم ها یا نگرانی بابت این مورد که بقیه چی قراره...
ما مدام در حال مقایسه کردن خودمونیم و مدام فکر میکنیم که واقعا مرغ همسایه امون نه تنها غاز هستش بلکه شده و ما همیشه به هیچ جا نرسیده ایم.
جالبه هم تا میایم یکم فاز غم میگیریم،جلومون اسم ادم های موفق رژه میره،تصورمون از بقیه راجبمون پررنگ میشه و...
می دانم که دیگر دیدن تو ممکن نیست!!
می فهم که این تقدیر روزگار من بود که تو نداشتم باشم
هنگام وداع با قبر تو لبخند میزنم و با تو خداحافظی می کنم با زخم کهنه ای که بر دلم نشسته است
محبوب آسمانی من، نگرانم نباش
من خوبم فقط...
خانه مان به همان شکل مانده
هنوز همان عطری دارند که عاشقانه میخوانند
هنوز تمام خاطراتت با من همخانه هستند
همینکه مات می مانم از خاطرم می گذری
هزار بار در این خانه می میرم
چرا که تمام خاطراتت در این خانه منزل گزیده اند
یکبار به یاد دارم اینجا...
می گویند تکه ای از ماه گم شده...
مگر چقدر دور رفته ای ؟
کاش زندگی متوقف میشد دقیقا همان زمانی که نبایدپایمان از خط های کاشی پیاده رو بیرون میرفت...
نگین رازقی
آدمی دروجودم مرده است نمیدانم چه کنم چگونه اورابیرون کشم دست دردهانم کنم یاچشمانم این جنازه بدجوربو کرده است...!
نگین رازقی
مینالی میگی کشته مارو درد فقط کافیه کنی تو این نکته هارو درک خودت از پسه همه چیز برمیای پس برو بالا بکن این قله ها فتح نه نمیشه آدمایه دورت که راضی حیفه این بازیو تو خودت ببازی یه روز خوب هیچ وقت از راه نمیرسه ( یه روزه...
ببین وقتی میگم به راه رفتن ادامه بده منظورم اینه مثال بزنم
خورشید ۲۴ ساعته تو آسمون نیست شبم تو راهه
بعضی وقتا این شبا طولانی میشه خیلی تاریک اون موقع تو احساس میکنی خیلی تنهایی اون موقع تاریکی سعی میکنه بهت قلبه کنه ولی شکست نخور 🙂
بعضی وقتا...
بعضی وقتا باید به زمان سپرد
نه غم موندگاره ، نه شادی ، همه ی لحظه ها میگذرن ، ما یاد میگیریم که کجا و چطور قدر بدونیم
من همیشه از آخرینها دلم میگیره، آخرین دیدار ، آخرین نگاه، آخرین کلام
آخرینی که نمیدونیم آخرینه ، نمیفهمیم چیشد که شد...
حضرت عشق مادرم
صدای تو ترنم باران است
ستایش میکنم دنیای پرازمهرت را
ای شکوه عشق
الهه مهربانی
تو طراوت بهاری
سرشارز عِطرلاله هایی
مادرم بوسه بردستان خسته تو
جانم رازنده میکند
ودیدار تو عشق
رادردلم به ارمغان می آورد
مادرم چه زیباست وقتی که ازتو
حرف میزنم
احساس میکنم...
من بهانه گیرتر از همیشه و اسمان نگاه تو ارامتر از همیشه به من فرصت حرف زدن میدهد،حرف زدن از احساسی که فقط تو ان را درک میکنی ،خالق شکوفه های لبخند...خالق نور...مرا به جشن ستاره ها دعوت میکنی؟!
روح خسته ام کمی پرواز میخواهد...دلم ترانه میخواهد..زندگی کم سوی من...
در نیمکت چوبی می نشیند
پایم را نوازش می دهد تار و پود فرش پاییزیی
روحم از زردی و نارنجی گل ها آرامش می گیرد
مشغول تماشای تابلوی پاییزی هستم
سبزی رنگ خاطرات زرد می شوند و رقصان بر زمین می نشینند.
زیبایی پاییز، رنگ دیگری به دنیای ما بخشیده.
کاش میدانستند که همه چیز با یک سلام آغاز میشود
هرگز از مرگ نهراسیده ام !
اگر چه دستانش از ابتذال
شکننده تر بود !
هراس من –باری –همه از مردن در سرزمینی ست
که مزد گور کن
از آزادی آدمی ،
افزون باشد ...!
جستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش
باروئی پی افکندن
اگر...
نتوانستم
که بگویم
دلم اینجا مانده است ....
من پی گمشده ام آمده ام ..
ارغوانم را می خواهم...
اه در خانه خود بیگانه ام !
آن سوی پنجره
وای، ارغوان داشت
نگاهم می کرد 🥀 .
زندگی تغییر میکنه
ممکنه عشقت رو از دست بدی
دوستات رو از دست بدی
ثروتت رو از دست بدی
یا تکه هایی از خودت رو گم کنی
که هرگز فکر نمیکردی از بین برن
و بعد...
بدون اینکه خودت متوجه بشی
این تکه ها برمیگردن، عشق جدید وارد میشه
دوستان...