متن سکوت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سکوت
دلم گرفته برایت ، مگر نمی دانی...؟
چرا برای دلم یک غزل نمی خوانی؟
غزل بخوان که بمیرد میان سینه ی من
غم سکوت خیابان ، غمی که می دانی
و بغض پنجرہ بشکن، ببین چه کردہ غمت
به این دو وادی وحشت، دو چشم بارانی
بیا غزل به فدایت...
همه اخطار ها زنگ ندارند،
گاهی سکوت آخرین اخطار است.
سڪوت
بهترین
رفیقِ
تنهاییِ من!
پروانه فرهی(پرر)
۱۴۰۰
بی نظیرترین دارایی سکوت است
در سکوت دل خود، داد زدم؛
داد دل، یکسره فریاد زدم؛
بس که احساس دلم، درد و غم است،
مشعل غم، به ره باد زدم...
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
تو که در حادثه ی کوچک حوضم
ابدِ ماه شدی....
تو که در خانه ی پُر پیچک قلبم
خودِ مهتاب شدی...
تو که در بازترین رایحه ی بی رمق قطره ی باران
به تکاپوی نگاهم غزلِ شاه شدی...
تو که در منزل کوتاه سکوتِ پُر حُزنم
پر فریاد شدی...
تو...
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ !..
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ, ﻓﻘﻂ
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ... ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ...
سکوت
فریاد را می شکند
و فریاد
سکوت را
همانطور که تو
صدای جیغم را
آهسته کردی
علیرضانجاری(آرمان)
پرنده،
لختی بر شاخه نشست.
درخت،
از ریشه به ساقه،
از ساقه به شاخه،
از شاخه به برگ
واژه شد،
حرف شد،
کلام شد،
شور شد،
اشتیاق شد،
واژه، جوانه زد؛
گُل داد
در آرزویِ میوه شدن بود که؛
پاییزان، این خزانِ بی رحم بی هَوا سَر رسید
درخت هنوز...
روز رفتنم
از من چیزی نخواهد ماند
جز تکه های شکسته قلبم
که روزی شکست و
نتوانستم پیدایشان کنم،
از من چیزی نماند
جز تکه های شکسته
که زیر برگها و لابه لای بوته ها جا ماند،
و نتوانستم پیدایشان کنم.
ان روز دیر یا زود
خواهد رسید
که برای...
شعرنو : فریاد سکوت
فریاد ها می بارند
انعکاس موج ها کوه را می شکافد
صخره ها در سکوت زمزمه می کنند
ابرها غریق دریای خیالند
مسافرم
مسافر ابدیت حال
قاصد اخبار وهم
و در این آینده نزدیک می بارم
فروغ اندوه ، مهمان خورشید است
انعکاس نور بی محتوا...
گاهی،
بغضی مبهم،
در گلویم هست؛
که بنفش می کند،
جیغِ سکوتِ احساسم را!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
هر شب اسیر سکوت می شوم
و ناگفته هایم
از چشم هایم چکه می کنند
تو نیستی
و من با هق هق گریه هایم
نبودنت را فریاد می زنم
تمام شهر را بی خواب می کنم
و در تب خواستنت
می سوزم
مجید رفیع زاد
سکوت کشنده ترین سمی است که انسان را با درد بسیاربدون فریاد میکشد…….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
هر شب
دلتنگ تر از همیشه
همراه شعرهایم
به ضیافت چشم هایت می آیم
چه مشتاقانه بهترین واژه ها را
در وصف نگاه زیبایت ردیف می کنم
و فریاد عشق سر می دهم
اما تو به جای ملاحظه ی دلتنگی هایم
با سکوتت ، دیواری از تنهایی
به دور من...
سکوت
لبریزم،
از تهاجم سکوت!
می خواهم فریاد بزنم
و مترسک وجودم را
در پی افسارش دار بزنم!
می دانم،
دیگر فانوس جانش را نمی خواهد؛
او بریده است...
و هیس!
تمام...
تمام او پایان سکوتش است،
پایان یک عمر زندگی
که قصیده شده بر سر زبان ها.
می گوید...
بغض کرده شبیه هوایی تلخ
خسته مثل سقوط شده بود!
با خودش هم نداشت سر حرفی
او دچار سکوت شده بود...
◽شاعر: سیامک عشقعلی
بالاترین فریاد
و قشنگ ترین ترانه ای
که دوست دارم
همیشه به آن گوش دهم
سکوت چشم های توست
صدایی که
یک عشق واقعی را
برایم معنا می کند
مجید رفیع زاد
سکوت کرده ام...
و شاید این سکوت وهم انگیز حکم تفکر را دارد... شاید دست آویزی است تا زخم ها و جراحات عمیق قلبم، سر باز نکنند و مرا در باتلاق عمیق درد رها نسازند...
سکوت کرده ام...
خیلی وقت است که دیگر حرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن...