سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
صبر هیچ کس را به امتحان نکشیدصبر ایوب ها هم در یک شب تمام می شودآدم صبور هم روزی می رودروزی از تمام داشته هایش دست می کشدو میل سفر می کندسفری که خودش باشد و دلشخودش باشد و فریادشخودش باشد و گودالی از تهی هاکه خود را در آنجا غرق کندصبر ایوب ها هم روزی تمام می شودرعنا ابراهیمی فرد...
تا قوت صبر بود کردیم دیگر چه کنیم اگر نباشد...
آنقَدَر صبر بِکردم که دِگَر کاسه صبرم؛به سخن آمد و گفتا که مگر ایوبی؟!ع.موسوی...
صبرم از پای درآمد، تو مرا دست بگیر...
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است...
🍂صبوری کن؛همه چیز را به زمان بسپار!..وقتش که برسدزخمِ روی انگشتت پیوند میخورد.ریحان های ترِ روی بام، خشک میشوند.وقتش که برسددانه آفتابگردانی که کاشتی،به عشقِ خورشید، سرش را از خاک بیرون میاورد....وقتش که برسد،کسی می آید که دستانت را محکم میگیرد و با کمال میل تا آخر دنیا با تو خواهد آمد...میدانی؟!میخواهم بگویم صبوری کن.به معنای واقعی جمله،همه چیز را به زمان بسپار.دستانت رازخمِ تازهء روی انگشتتریحان های تَرِ روی با...
جواب همه سوالهای زندگیمون رو حافظ با همین مصرع داده:\ آری شود ، ولیک به خون جگر شود \...
ما ارزش صبر پای هم را داریم در سینه همیشه جای هم را داریم دقت کردی چقدر پاک است هوا وقتی من و تو هوای هم را داریم؟!...
حفظ کن رویای خود، مایوس و افسرده مباشمی رسی بر آن چه می خواهی، کمی صبر و تلاش!...
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستماز صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستمیک روز می آیی که من نه عقل دارم نه جنوننه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستمشب زنده داری می کنی تا صبح زاری می کنیتو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستمپاییز تو سر می رسد قدری زمستانی و بعدگل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستمزنگارها را شسته ام دور از کدورت های دورآیینه ای رو به توام ، اما کنارت نیستمدور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست...
خطردست بردار مبادا که ضرر داشته باشدنکند از تو تمنای دگر داشته باشددل من مثل پلنگ است تو آهوی دلاورآمد و رفت تو این سمت خطر داشته باشدوضع من سخت وخیم است شبیه زن پیریکه تمنای (دو تا) دوست پسر داشته باشدمثل یک قایق بی پاروی طوفان زده استممثل چشمی که از آن سیل گذر داشته باشدگریه گفتم غمام از حوصله وصبر گذشتهکاشکه حوصله و(گریه) اثر داشته باشد...
خدا بهترین همراه است برای آرزوهایی که داریم ، برای حالِ خوبی که آرزو داریم و برای دردهایی که برای کشیدنشان طاقتی نداریم !بالاخره روزی ، آسمانمان میزبانِ رنگین کمانِ همدلی می شود و لب هایمان دوباره فرصتی برای خنده دارند . خدا آماده است برای شنیدن ،جهان آماده است برای تغییر و انرژی های خوب ، آماده اند برای معجزه ...صبر کردن را یاد بگیر...اگر امروز تجربه ی خوبی نداشتی جا نزن.اگر امروز احساس خوبی به زندگی ات نداشتی، حوصله کن.همه چیز به وق...
باقیافه دَرهَم نگاهم کرد و گفت:معنیِ"صبر"چیه؟مگه میشه صبورباشی وقتی کلی غم وغصه داریخندیدم وگفتم گاهی وقتا به نقطه ای از زندگی میرسی که صبر کردن میشه تنها گزینهِ انتخابیتواین انتخابِ اجباریتبدیلت میکنه به آدمِ صبوری که "صبر" تنها راهِ نجاتشهولی بعدش دیگه انتخابت از سر اجبار نیستصبوری میشه انتخابِ همیشگیت حتی اگه گزینهِ هایِ انتخابیِ زیادی هم داشته باشی.....
من ندارم آن صبر حافظ شیراز را ،،غلط می کنی از کوچه معشوقه ما... !!ارس آرامی...
امان از این دلبر که من دارم،دیگران دل می دهند او زجر!دیگران دل می برند او صبر!ارس آرامی...
من ندارم آن صبر حافظ شیراز را ،،غلط می کنی از کوچه معشوقه ما...!ارس آرامی...
حتما شنیده ای که می گویند بعضی دردها ، وصله تن آدم نیستند. از همان هایی که پینه می بندند به لحظه هایت و بغض را ته گلویت می چسبانند.می دانی ! صبر آدم ها را اندازه هم نساخته اند . بعضی ها قد و قواره ی صبرشان به این دردها می رسد بعضی ها هم نه و اگر صبرت به این دردها قد ندهد برای اینکه کم نیاوری مجبوری دنباله اش را بگیری و تا انتهای این دردها با خود به یدک بکشی. اصلش این است ، بعضی دردها باید باشند تا واژه صبر از چشم نیوفتد.زهرا غفران پاکدل...
من همان کوه ام که صبرش را به پایان بُرده ای ،،...
خلاف عشق هایی که سری دارند و سامانیدو حاصل داشت عشق ما، پریشانی پریشانیچرا از خواب دنیا سهم ما کابوس بود و بس؟چه شد رویای ما باهم؟ نمی دانم، نمی دانیاگر در چشم هایم آنچه می خواهی نمی بینیچرا از دیدنم در اضطرابی و گریزانی؟!به آتش می کشانم زندگی را پای عشق توولی هرگز نخواهی دید در عشقم پشیمانیخدا صبرت دهد ای دل! که با دیوانگی بایدبه عاقل های شهرت عشق بازی را بفهمانیحبیب حاجی پور...
این غوره هاشراب خواهند شدو انقدرجای خالیت را پر خواهند کردکهحلوایمنوبرانه ی بهارت باشد...تورا جان باراناینبار صبر نکن ......
می گفت من دیوونه نیستم. چهل سال صبر کردم، بازم صبر می کنم. شاید بیاد. کی می دونه که نمیاد؟ اون میاد تا نامه هایی که براش نوشتم و با صدای خودم بخونم. تا براش شعر بگم و بخونم و بخنده برام. میاد تا بعد چهل سال انتظار پاییزمون بهار شه...می گفت دل کندن واسه شما امروزیاست، ما قدیمیا دل کندن بلد نیستیم. فقط بلدیم بمونیم. هم عاشق، هم وفادار... حالا چه به خودش، چه به یادش...می گفت چهل سال پیش بهم گفت برمی گردم، من به همون قول زنده م.آگهی ترحیمش هفته...
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنماز دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنممایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمی کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنمبگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاهتا چو زلفت سر سودازده در پا فکنمخورده ام تیر فلک باده بده تا سرمستعقده دربند کمر ترکش جوزا فکنمجرعه جام بر این تخت روان افشانمغلغل چنگ در این گنبد مینا فکنمحافظا تکیه بر ایام چو سهو...
چشمانِ فریبنده ی تومرا در دوزخی جانسوز حبس می کند!صبر من چندان تعریفی ندارد،خودت بگوبه کدام آیین باید تو را دوست بدارم؟!...
تو خودت خوب به خاصیت عجیبِ \زمان\ آگاهی!زمان هر چه دلهره و ترس هست را می شورد و می بَرَد و تو را به تعجب وا می دارد!زمان توانایی هایی دارد که تو تا به حال با کم و بیشِ آن آشنا شده ای...زمان نگرشت را تغییر داد،وقتی شب و روزهایی در زندگی داشته ای که فکرت مشغولِ مسئله ای مهم بود،ولی وقتی آن را پشتِ سر گذاشتی،فهمیده ای که تنها اتفاق کوچکی بوده که خودت زیادی بزرگش کرده ای...تو روزهایی را گذراندی که در آن چشمانت تر شد از ترک کردنِ کسی که ...
بی قرارت گشتم و می خواهمت دیوانه وار صبر را با آدم دیوانه اصلا کار نیست ️...
عطسه هایم عرصه ی پاییز را پر کرده استحرف رفتن می زنی هی صبر می آید فقط...
یک روزهایی هستند که دورند، دورند، خیلی دورند.اما می رسند... بلاخره از راه می رسند....
چیز بسیار مهمی که باید داشته باشید، صبر است....
مرا انتظارمرا صبرمرا تنهاییمرا فاصلهو مرا پاییز از پای در آورده است؛از من هیچ نمانده استجز لبی که برای بوسیدن رگ گردن توهنوز هم نفس نفس می زند......
گاهی اوقات که مینشینم و با خودم فکر میکنمیه فلش بک به گذشته ام میزنممیبینم که خیلی از اتفاق های بدی که برایم افتادخیلی از گرفتاری هایمخیلی از مشکلاتمبرای تمام آن ها حکمتی بودهمیبینم اگر الان در این جایگاه هستمالان اگر چیزی بدست آوردماگر موفق شدمبخاطر صبری بودکه موقع مشکلات و غصه هایم کردم...فقط یک جمله بگویمخدایا حکمتت را شکر.......
حکومت اولین فرزند های پاییز،مهر ماهی های عزیز شروع شدوقتی پاییز عاشق و مهربان است شک نکن فرزندانش هم مانند خودش هستند...نمیدانم شاید راجع به مهربانیِ شخصیت های هر ماه از هر فصلی شنیده باشید ولیکن در مهربانی و خوش قلبی به امثال مهری ها پیدا نخواهی کرد...اصلا آقا جان از نام این ماه دیگر مشخص است مهر،مهربانی،عاطفه...این جماعت مهر ماهی خیلی صبورند،طوری که بعضی اوقات وقتی زندگی شان را میبینی با خودت میگویی یک آدم و این همه صبر؟؟؟مگر میشود؟؟؟...
مثل خنده نوزادی که غرقِ خواب استمثل شربت خنکِ آلبالو در یک روز گرممثل اولین گاز از گوجه سبز بعد از یکسال صبر،مثل میمِ مالکیتِ آخر اسممثل بوی خانه کاهگلی بعد از باران،یا کشیدنِ نقاشی روی شیشه بخار کرده،مثل پیدا کردنِ جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگیصدای موج دریا در شب،بوسه های ناگهانی،چای تازه دمِ قند پهلو توی استکانِ کمر باریک،یا مثل دستانِ گرم مادر بزرگ،دوست داشتنت همین قدر شیرین است....
صبر کن دسته گل تازه به آب افتاده!زندگی پشت سرت از تب و تاب افتادهعاشقی با تو فقط دردسری زیبا بودبی تو از صورت این عشق نقاب افتادهتا تو بودی نفسم وام از این عشق گرفتبعد تو کار به میدان حساب افتادهقسمتم نیستی ای سینی میناکاریکه منم کاسه ی از رنگ و لعاب افتادهدر پی ات می دوم و کودکی ام کفش به دستو تو آن دسته گل تازه به آب افتاده...
از تو چه پنهانگاهی به او فکر می کنمو مثل کودکی که با سبدی بزرگستاره ها را می چیندغمگین می شومنمی دانم چه کسی به من گفته بودکه ماه درون حوض زندانی نیستیا خورشید کارش این نیستاینهمه از کوه بالا بیاییدکه فقط مرا بیدار کندشاید خودم فهمیده بودمکه سبدم خالیستو ستاره هاهر بار که دستم را بالاتر می برمبیشتر چشمک می زنندراستشاین روزها که به او فکر می کنمبیشتر می ترسمو فهمیده امهر که دست او را بگیرددیگر به زندگی برنمی...
صبر بهترین علاج هر مشکلی است....
تو صبر کن ...شاید سخت باشد اما ممکن ستبلاخره یک روز یک جایی کاکتوس زندگیت شروع به گل دادن می کند .....
تمام خرد انسان در دو کلمه خلاصه شده است؛ صبر و امید....
داستانِ دلبستگی داستان دل کندن استاینکه بدانی کسی که دلبسته اش میشوی روزی، جایی، در لحظه ای، بر حسب شرایطی ممکن است دل بکَند و برود...اینکه بدانی و دلبسته شویو آن روز که قصه، قصه رفتن شد؛ هر چقدر سخت اما بپذیری و بدرقه کنیو همچنان ادامه دهی...داستانِ خوب و بد نیستمعرفت و بی معرفتی نیستداستانِ آن شاخه سر سبزی ست که میداند قرارِ فصلِ پیش رو با او خزان است... و نه همیشه برقرار،و باورِ رنگینِ بهار...داستان پذیرش است و امید و صبر، در...
برای مردم جایی که من در آن زندگی می کنم، قانون یک متر فاصله ،قانون جدیدی نیست. اینها اساسا فرهنگ ماچ و بغل و بوسه را ندارند. حتی همان دست دادنشان هم آداب خاص خودش را دارد. اینها آدم لحظه اول پریدن و دست دادن و خودمانی شدن نیستند. نوعی صبوری و سنجش در رفتارشان هست. صبر می کنند ببینند آدم روبرویشان چه جنس و قالبی دارد. صبر می کنند ببینند آن طرف دیگر چقدر به دست دادن تمایل دارند. حتی روی قدرت و مدتی که دست یکی را نگاه می دارند فکر می کنند. سالها...
ای نوبرانه ی صَد فصل من! سیبِ تُرد تابستان! دخترِ انارپوش زمستان! بابونه ی بَزم های بارانی! ای ثمره ی صبر...تو بهاری یا پاییز؟ فرشته ای یا انسان؟ صوابی یا دلیل گناه؟ تو نمازی یا گُلِ تسبیح؟من، به شکل یک مُشت، کُنجدِ دلخوش، روی نانِ سنگک تو نشسته ام، ای صبحانه ات نانِ پنیر و بنان! ای شامت، شمع و شراب و دلکش! دامنت را باز کن و سفر من باش. انگشت بر پیشانی ام بکِش و سه بند هر ترانه باش. من در خانه ی خلوت خودم میهمان ماجرای توام. استجابت این سینه ...
نفر به نفر جان به جان یار به یار جنگیدندو این بین خواهرانی ماندند از جنس زینب، با داغی سوزانُ هجری همیشگیُ سهمی از زَجهو گُلی پرپر در دامان به خاک نشسته اشان!.و عجیب از این بی قراری، که وصفش چَشمی تر میکندُجِگری را لهو قلبی را پاره پاره!.امان از دل هایی به مثالِ زینب،که چاره ای نیست بر آنها،...
دل که یاد نمیگیرددوری را،فاصله را،دل که نمیفهمدصبر را،تحمل را،دل است دیگر...مدام بهانه میگیرد و گلایه میکندحق هم دارد![جدایی بر گریبان عاشق خیمه میزندجنگ را برپا میکندو بغض را حاکم...]امان از نبودنها،باید کسی حواسش باشد:)...
هیچکس نیست به دادِ دلِ تنها برسدباید از دورترین نقطهٔ دنیا برسدصبر و ٱرامش و یک معجزه تنها کافیستمیشمارم همه جا ثانیه را تا برسد....
بعد تو،هی چای خوردم،صبر کردم،چای خوردم......
در دل بینوای منعشق تو چنگ می زندشوق، به اوج می رسدصبر فرود می کند ... ️️️...
صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیایی همچو صبر، آدم ندید. مولوی...
اما بهاراز پشت سال ها عطش و صبر و انتظارروزی سراغ باغ مرا هم گرفته بوداما چه سود،در باغجز لاشه ی خمیده ی یک چند تا درختچیزی نمانده بود...
ره صبر چون گزینم، من دل به باد دادهکه به هیچ وجه جانم، نکند قرار بیتو...
.در دل بینوای منعشق تو چنگ می زندشوق، به اوج می رسدصبر فرود می کند ......
صبر، عنصر اصلی موفقیت است....