متن عاشقانه کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه کوتاه
سکوت کردی،
اما لبهایت
هنوز روی گردنم شعر میخوانند…
بیصدا،
بیرحم،
بیتو.
هر شب،
لمسِ خیالت
روی تنِ خستهام میریزد،
مثل باران،
بیاجازه،
بیامان…
در آغوش تو،
جهان معنایی نداشت،
جز صدای قلبت،
که بیاذنِ من،
شعر میسرود روی تنم...
دوست داشتن حکایت عجیبی دارد
با یک نگاه ساده ی او
به همین سادگی من دیوانه شدم...
انسانها میروند، اما سکوتشان با ما میماند،
و من با این سکوت زندگی میکنم، نه با آنها.
هر نگاه، خاطرهایست که پوست میاندازد،
و من هنوز همان حفرهی خالی را میکاوم.
من صدا را حس میکنم،
نه تو را؛
تو در لحظهها حل شدهای، و من فقط پژواکم.
هر نفس تو، نقشهایست که من در آن گم میشوم،
و هر سکوتت، دریچهای به هیچ جا…
شاید من ابرم و تو آفتاب،
اما هر بار باران میبارد، تنها خاک من را خیس میکنی.
تو یک پرسش بیپاسخ در ذهن منی،
و من جوابم را میان موجهای خیال میجویم.
در خلأ نگاهت، من پژواک خویش را گم کردهام…
و تنها سکوت حرف میزند.
زندگی مثل کتابی ست که توی آن نیستی،
و من هر صفحهاش را با چشمهای خیس میخوانم…
تو نقطهای در نقشهی وجودم،
و من مسیری بیپایان…
که به هیچ جا نمیرسد.
دستهایم به تو نمیرسد،
اما قلبم همیشه دنبال توست…
من شبیه سایهام،
که دنبال تو میدود
اما هیچگاه به تو نمیرسد…
تا تو را دیدم از آن لحظه زمان هم یَخ زد
من خلافِ جهتِ عقربه ها خواهم رفت...
انسانی هستم که بخشش را یاد ندارم بلکه ببخش را در تاوان دادن میبینم
با هر نگاهِ عسلیچشمانِ نازت
شیرین شود، مثلِ عسل، کامِ درونم!
مستی می به کنار، چشم سیاهت به کنار.
مستی می بپرد، چشم سیاهت چه کنم.؟
من خط خطی میشوم هر روز:
در سکوتِ نگاهم؛
در چروکِ چشمهایم...
با نگاهِ مهربانت، مِهرزا میگردیو
بارشِ احساس را، بیانتها میآوری!
تمام نقطههای دل
قلمروی دلت شده
تو پادشاه دل شدی
به یک نگاه مهربان!
کاش وقتی به خانه برگشتم
کفشهای تو پشت در باشد...
خانه ی دل را تکاندم،
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن نبود.