چهارشنبه , ۱۴ آذر ۱۴۰۳
جهان که فاصله ای نیست !تا ماه پیاده میروم اگر آنجا خانه ات باشد …️️️...
فاصله ما،شعرهایبافتهبر تار و پودِزندگی است...
چه خوش خیال است ...... فاصله را می گویم........ به خیالش تو را از من جدا کرده........ نمی داند تو جایت امن است ...... اینجا ......میان قلبم!...
وقتی حصارِ فاصله ویران نمی شودتنها بخند و خاطره ها را مرور کن...
تق تق تق فشفشهفاصلمون کم بشههیزم و نفت و آتیشدوست دارم خداییشسیب زمینی به سیخهعکس گلت به میخهغماتو بیار فوتش کنکینه داری شوتش کن !هوا بهاری میشهسرما فراری میشهزردی ازت دور بشههر چی میخوای جور بشه ! چهارشنبه سوری مبارک...
فاصله ی میان من و توفاصله ی اسفند است و فروردین ...همانقدر دور ...همانقدر نزدیک ......
چه خوش خیال استفاصله را می گویمبه خیالش تو را از من دور کردهنمی داند جای تو امن استاینجا در میان دل منولنتاینت مبارک عشقم......
فاصله آزمون دلهاست.یا دلتنگ میشوییا فراموش.......
گاهی میان بودن و خواستن فاصله می افتدبعضی وقتها هست که کسی رابا تمام وجود می خواهیولی نباید کنارش باشی....
فاصله ای بینمان نیسترخ ب رخ در آینه ی خیالمیبی هیچ نقطه ی سیاهی...
خیلی که به آدم های اطرافت نزدیک میشوییادت می رود که دیر یا زود می روند...یادت می رود که دیر یا زود خسته می شوند و دنبال بهانه می گردند تا از تو فاصله بگیرند...خیلی که غرورت را برای دیگران بشکنی،خیلی که بدانند دوستشان داری، آنقدر کسل کننده می شوی که حتی از راه رفتن و دوست داشتنت هم ایراد می گیرند...آن وقت می چسبند به بی ارزش ها،و آنقدر دلت را می شکنند که نگو!خودت را، غرورت را و دلِ زبان بستهات را هرگز زیرِ پای هیچ کَسی نینداز،حتی ...
چه کرده ایکه از پشت فرسنگ ها و سال ها فاصلهبی آنکه ببینمتبی آنکه لمست کنم از آن تو شدم......
نگران نباش،حال من خوب است بزرگ شده ام …دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شومآموخته ام، که این فاصله ی کوتاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”آموخته ام که دیگر دلم برای ” نبودنت ” تنگ نشود…راستی، بهتر از قبل دروغ می گویم…” حال من خوب است ” … خوبِ خوب…...
قصه ی عشقت باز تو صدامهیه شب مستی باز سر رامهیه نفس بیشتر فاصله مون نیستچه تب و تابی باز تو شبامه...داوود ملکان مردی که در خیابان از عشق خواند و بذر شادی پراکند.کاش شادی به این سرزمین برگردد....
من و تو ساحل و دریای همیم، اما نه!ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست...
مرا به فراخورِ دنیایت بپذیرپیش از آنکه تنِ رنجورِ خاکمرا در آغوشِ خود گیردو آفتاب بر من بگریدکه به وسعتِ دلتنگی ها،در خود نهان شود و خاموش،تا شب شود...از عشق تا ابدیت فاصله، یک دل است و یک اتفاقکه میافتد ناگاه میانِ زندگیِمانو این آغازِ جاودانگیِ من و توستمرا بخوانمرا بفهممرا ببینکه من کاشفِ اقلیم روحِ خسته و فرتوتِ تو اَم.......
اسمش را سادگى نگذار ! اگر دلش نمى آید غم در نگاهت بنشیند و فاصله قهر را کوتاه میکند ، اگر دیوار غرورش را مى شکند و با یک پیام دار و ندار احساسش را برایت رو میکند ، نامش عشق است.بى معرفتى خودت را به نام سادگى طرف مقابلت تمام نکن !...
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاستو جهان مادر آبستن خط فاصله هاست...
از فاصله ها خسته، محتاج به آغوشمباید تو بلد باشی، بر سینه فشردن را...
تا میتوانیم دوست بداریم ، زمانه درنگ و تردید و اما و اگر نیست ؛ وقت تنگ است و فاصله بین بودن تا نبودن بسیار اندک ! انگار باید دیوانهوار دوست داشت و عاشقی کرد از بس همهچیز به آنی وابسته است ......
به مسافران پرواز اوکراینی فکر میکنم.دقایق آخر در فرودگاه امام با فکر اینکه جستیم!با فکر جنگ پشت سر،با آرزوهای خوب فردا.به دانشجویان پرواز اوکراینی فکر میکنم،با چمدان های پر از دعای مادرانشان...قلبم مچاله میشود برای شبی که از خنده ی رفتن تا اشک مرگ شان یک پرواز فاصله بود....
از تو تا دستهای منفرسنگ ها فاصله استتو در گذشته ی من تاب میخوریو من در بی تابی محضپشت پنجره ی فردا نشسته ام!...
چه خوش خیال استفاصله را میگویمبه خیالش تو را از من دور کردهنمیداند جای تو امن استاینجا در میان دل من...
نازنین همسرمفاصله به اندازه ای نیست که بتواند آتش سوزان قلبم نسبت به تو را خاموش کند دوباره با هم خواهیم بود آن زمان را چشم انتظارم، دوستت دارم خیلی زیاد...
در حسرت دیدار تو آواره ترینمهر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست...
یادم رفت به اون روزی که سرما خورده بودی و نمیذاشتی ببوسمت...یادته؟!از این ماسک یه بار مصرفا زده بودی و با فاصله ازم نشسته بودی که سرما نخورم...تا بیام نزدیکت شم میگفتی نکن! میگفتی اگه مریض بشی نمیبخشم خودمو! میگفتی اگه سرما بخورم ازت، میکشی خودتو!من چیکار کردم؟!وقتی که حواست نبود ماسکو زدم کنار و بی هوا بوسیدمت؛ عمیق، طولانی، دلتنگ...به خودت که اومدی کنارم زدی. گفتی اگه مریض بشم میمیری، گفتی با این کارام میکشمت آخر سر...ا...
من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه!ساحل اینقدر که در فاصله با دریا نیست...
عاشقﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪﮐﻪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﻣﺮﺩعشق ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺭﺍﭘﺮﻣﯽﮐﻨﺪﮔﺎﻫﯽﺑﺎﺣﺮﻑ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺳﮑﻮﺕعشق واژه ی ظریفی ستﻓﺮﻗﯽﻧﻤﯽﮐﻨﺪﺟﯿﺐﻫﺎﯾﺖﭘُﺮﺍﺳﺖﯾﺎﺧﺎﻟﯽ دلت که پرازمهرباشد، عاشقی...️️️...
از هجوم عطرتخیالم رهایی نداردکه هر لحظه تو رااز هر جای شهربه اتاقم می کشمبه گل های پیراهنت پیله می کنمتا پروانه ات باشماز اینجای شعر دیگردر حال خودم نیستموقتی به لبان شیرینت فکر می کنمضربان های قلبم محکم تر می کوبدمست می شوموقتی از باغ عریان تنت می نویسمموهایت می پیچد دور دستانمو قلمم را زمین می اندازدببین من راچگونه گرفتار کرده ایکه از این فاصلهدچار باور شده ام...
فاصله ها هرگز دوست داشتن را کمرنگ نمیکنند...بلکه دلتنگی را بیشترمیکنند!...
حکم دل است که مشکل است بین من و تو … حکم دل است که فاصله است بین من و تو … حتی اگر از دوریت این دل بمیرد عاشق محال است که فراموشی بگیرد … !!من در خطرم بی عشق بی بال و پرم بی عشق … بی عشق جهان بعنی یک چرخش بی معنی … !من در خطرم بی عشق بی بال و پرم بی عشق … !...
هیچ کس رمق گریه کردن ندارد امروزچه رسد به خنده که رنج اش بیشتر استدرخت های راش از هم فاصله گرفته اند انقدر که دیگر جنگلی پیدا نمی شودبین این همه بد و بیراه که روی زمین افتاده است......
چه کرده ایکه از پشتِ فرسنگها و سالها فاصلهبی آنکه ببینمتبی آنکه لمست کنمبی آنکه هرگز بوسیده باشمتاز آنِ تو شدم......
کم کن این فاصله را قصه بغل می خواهد......
همه قول موندن میدن، اما همه سر قولشون نمیمونن. تکیه دادن به آدمی که ناگهان ازت فاصله میگیره، مثل پریدن توی دریا به امید نجات غریقیه که دست و پا زدنت رو میبینه و کاری برات انجام نمیده. تو ممکنه از غرق شدن نجات پیدا کنی، اما دیگه هیچوقت دل به دریا نمیزنی....
هر دو سرخیم ولی فاصلهء ما از همپرده هایی ست که در قلب انار افتاده...
روزها میگذرند و من هر روز،دنیا را بیشتر میشناسم،عاقل تر میشوم،محتاطتر ؛دیگر کمتر رویا میبافم،دیر تر آدم ها را باور میکنم،بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم؛روز ها میگذرند و من هر روزبیشتر از دنیاى سادگى ام فاصله میگیرم.......
تو غزل خیزترین مزرعهی احساسی!به گل روی تو از فاصله ای دور سلام ...️️️...
تا به امروز هر چه از رفاقت نوشته ام برای او نوشته ام. این یکی را یادم نیست چند سال پیش نوشتم و مناسبتش چه بود:«پرسید فرق بین دوست و رفیق؟ گفتم دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه. گاهی یک همسفر، شاید حتی یک همراه، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه مثلا. دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع می شود گاهی خداحافظی نگفته تمام می شود. یک اشتباه از دوست بیگانه می سازد اما رفاقت ریشه دارد، به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ...
فاصله برای عاشق همیشه تلخ است، چه ۸۰۰ کیلومتر و چه ۸ متر! این را از چشمان خیس سربازی فهمیدم که از بالای برجک دیده بانی به معشوقه اش می نگریست!!...
وقتی می شود فاصله گرفت بیهوده نمی جنگم...چرا باید جنگید برای چیزهایی که نمی توانی تغییرشان دهی؟وقتی می شود لحظه های عمرت را با آدم های خوب بگذرانی...چرا باید آنها را صرف آدم هایی کنی که با بی حرمتی کردنشان برای نبودنت،برای خط زدنت تلاش می کنند؟!جنگیدن همیشه خوب نیست؛این را می گویم چون خیلی جنگیده ام...جنگیده ام تا شاید چیزی را عوض کنم...این روزها از هر کسی که رنجم می دهد یا آرامشم را برهم می زند فاصله می گیرم!از آدم هایی که حرمت...
همیشه نه ولی گاهیمیان بودن و خواستن فاصله می افتدبعضی وقت ها هست که کسی رابا تمام وجود میخواهیولی نباید کنارش باشی...
دلگیر نباش از تنهایی ات ؛ وقتی که داری قله ی آرزوهای خودت را فتح می کنی ،دلگیر نباش از این که هرچه بالاتر می روی و از زمین و تکرارها ، فاصله می گیری ؛ دوستانت کمتر می شوند ، درست شبیه به عقابی که هرچه بیشتر اوج می گیرد و به ارتفاعاتِ دست نخورده می رسد ؛ تنهاتر می شود ...دلگیر نباش ، که این خاصیتِ پرواز است ،مسیرت را ادامه بده و فراموش نکن که برنده ؛ همیشه تنهاست ......
دوست دارمت، یه جورِ خاص کمی عاشقتر از حوا کمی مجنون تر از لیلی کمی شیرین تر از فرهاد...وابسته ات شدم،آنچنان که ماه به آسمان، ماهی به دریا و آدمی به نفس...عشق جان، از تهِ دلم می خواهمت و تو نهایتِ مرد بودن و عاشقی هستی در این آغوشِ من می مانی تا ابد، تا لحظه یِ مرگ...خواستم بگم،فاصله ها اهمیتی ندارند وقتی تو کیلومتر ها دور تر از من به فکرم هستی و من اینجا کیلومتر ها دورتر از تو، عکست را میبوسم...راستی آقا، از همین فا...
چقدر جایت میانِ بازوانم خالیست قلبِ من، امروز که تولد توستبا وجود اینکه باز هم دوری و فاصله یِ میانمان باقیست و اما اینبار به واسطه یِ سربازی؛برایِ تو، برای چشمهایِ تو هدیه ام ناقابل است...خاطراتی از فرداهایِ باهم بودنمان،فرداهایی که دوری و دلتنگی معنایی ندارد...فرداهایی که غرق در خوشبختی، زندگیمان را می جاودانهعشقچرخانیمهمراهِ ترانه هایِ خیس و باران خورده...و این من در هر تولدِ تو باز زنده میشوم و جان میگیرم.دوستت دارم ع...
با فاصله ای امنکه آسیب نبینیبنشین و فقط شاهد ویرانی من باش......
یک نفر از پس این فاصله ها چشم براه است که بیایی ️...
این آه سینه سوز من دیوار سرد فاصله است...
فاصله شاید دلتنگی بیارهاما دل آدما رو به هم نزدیکتر میکنه......
این فاصله تقصیر من نبودآخردوستت دارم هایتبوی عبور می داد!...