متن کوتاه

سکوت نگاه..
با دهانی بی صدا..
سایبان ذهن.

معراج آهن..
سطح سیمانی قرن..
هبوط زیتون.

اعتماد؛ اشتباهِ همه ی ماست

تماشاگری..
کنار بازیگری..
روشن شدکی.

این روزا جز نزدیکامون هیچکسی پشتِ دشمنامون نیست :)

زهی صبحی که او آید نشیند بر سر بالین

تو چشم از خواب بگشایی ببینی شاه شادانی

خاموشی عصر..
دور شدن از کودکی..
مرداب اتاق.

برف ها آب می شوند
بهار اما
کبک ها را سربلند نمی کند

وقتی دهنت پر از دروغه حرف نزن

زندگی در حال..
آشنایی زدایی..
زیست معنوی.

آهای شاسوسا..
هم نظاره گر شدم..
و هم بازیگر.

انتظار داشتن شعور از بعضی ها
مثل شرط بستن رو خر تو مسابقه اسب سواریه

شنیدی که میگن در دروازه رو می شه بست، اما دهان مردم را نه !
پس بیخیال حرف مردم

فکر کردی زدی و رفتی...
فقط ببین کجا گیرت میارم

دشت نیلوفر..
مهر و شاعرانگی..
آنیمای من.

وسعتِ تمومِ دنیام
تویِ چشمای تو جاریست
همه ی آرامشِ من
با تو هست و از تو باقیست

خیال تونمی ذاره بخوابم انگارهرلحظه هستی درکنارم

میشه یه دنیااحساس روبخونی توچشماش

عزیزچشم بی خواب دلی که تنگه دریاب

آبیِ بلند..
آسمان و درختان..
هیاهوی سبز.

حقیقت دارند..
ورق روشن وقت..
آب و اسطوره.

واحد اندازه گیری عشق شده
منفعت بر ثانیه!

تو این سرمای زمستان با لبخندت کوچه ی دلم هوایش بهاری میشود

وقتی خسته شدم که فهمیدم برای هیچ جنگیدم