متن آغوش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آغوش
سال هاست هر صبح خورشیدِ آغوشت بر تنم طلوع می کند؛ در آشفتگی ها، سینه ات امانت دار اشک هایم می شود و به هنگام شادی، بازوانت شنوای خنده هایم.
شب هنگام که می رسد اما چشم باز می کنم. دلتنگی ها را به سینه ام می سپارم، دستانم را...
تشنهٔ دیدار رویت آب می خواهد چکار
آنکه بیتاب تو شد پس تاب می خواهد چکار
عاشق بیچاره حسرت می کشد آغوش را
عکس زیبای تو را در قاب می خواهد چکار
لحظه های با تو بودن بهترین دارایی ست
پس طلای پر عیار و ناب می خواهد چکار
شعر...
در کوچه پس کوچه های ذهنم پرسه می زنی
این طرف و آن طرف ...
هجوم خاطراتت آشفته می کند ذهن پریشان مرا
خاطراتی که همچو سایه, طول و عرضشان را
شفایت حضورت اندازه می زند
گاهی کم رنگ ،گاهی پررنگ
گاهی کوتاه و گاهی بلند ...
بسان نقاشی سیاه...
سیاهی گوی بلورین چشمانت در شب آنچنان درخشان وهوس آلودتر میشود که روح و جسمم را با تو در می آمیزد .و خیال داشتن آغوش نابت با آن بوسه های
آتشینت مرا تا مرز عشق و جنون میکشاند.
چه هارمونی زیبایی!!
سیاهی چشمانت
ابروان پر پشتت
مژگان در هم پیچیده...
لب های تو لب نیست دلیل مستی ست
چشمان تو چشم نیست عذاب قطعی ست
موهای پریشان تو یک جنگل بکر و
آغوش تو آغوش نه آرامش حتمی ست
نکند؛
شبیه دریا آغوش می گشائی
اما،
فردا جسدم را
پس خواهی داد؟
¤¤¤
ظاهرِ فریبنده ای داری!
لیلا طیبی(رها)
تورا وطن میپنداشتم
حال که از پیش تو میروم
گویی که ترک وطن کرده ام
گویی کودکی طرد شده از آغوش مادرم
دیگر هرکجا که سُکنا گزینم
غریب از وطنم
به راستی که ادمی میتواند وطن باشد برای دیگری
مرا به خودت بازگردان
عشقِ دریا به ماه ستودنی است...
که با وجود وصال ناممکنشان
هرشب ماه را در آغوش میکشد... • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده