پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در خیابانهای شهر راه میروم و به چهرهها، به حالت مردم، به اندامشان، به حرکات و به نگاههای بی رَمَقِشان مینگرم ؛ هرچه بیشتر نگاه میکنم بیشتر از خودم میپرسم چه بر سر نوع بشر آمده است؟ در واقع به جای نوع بشر همه جا نقاب می.بینم، نقاب اندوه، نقاب کینه و بغض و نقاب پریشانی !گاهی اوقات به نظرم میرسد که طلسمی شوم و خبیث بر سر شهر سایه افکنده است. وقتی همه خوابیده بودند جادوگری قدرتمند لبخند را از روی لبان مردم زدوده و به جای آن اندوه و کدورت بر...
او شاخه گلی لای کتاب، اما من؟از ماه پلی به آفتاب اما من؟او سیر تکامل قشنگی دارداینگونه:نقابقابآب..اما من؟...
ازبس که خلق پشت نقاب ایستاده اندباور نمی کنند من بی نقاب را..!...
نقاب. ،کاشکی میشد تو زندگیما خودمون باشیمو بستنها برای یک،نگاهحتی برای یک نفستا کی به جای خودمانقاب ما حرف بزنهتا کی سکوت و رج زدننقش نمایش منه...
-خیلی چیزها تجزیه ناپذیر است مثل: حرف ها رفتار ها نقاب ها تظاهر هااینها زخمی بر دلها می زنندڪه با گذشت صدها سال هم جایشان درد میڪندهم تازه می مانند.بیشتر مراقب هم باشیم......!!!...
نفرین به تو که با زیباترین نقاب به چهره دوست درآمدینفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کردنمی بخشمت …...
متولد مهر فرزند عاشقانه ترین فصل سال جنس محبتش با همه فرق داره / چون بوی حقیقت میده / دوست داشتنش دلگرمت میکنه آخه بین این همه نقاب هنوزم عشقش نابه......