متن احساسات پیچیده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات پیچیده
برگشت گفت: بودن من واست کافیه؟
گفتم :راستش رو بگم دیگه؟
گفت: میدونی که از دروغ خوشم نمیاد...
گفتم: راستش
کاش
تو
همه
بودی
و
همه
هیچ
میشد
بودنشون.
بازمیخواهم که از لبخند پر سازم تورا
هر قدر بد بودیم بد دور سازم من تو را
این کمندِ آهام از چین خوردگی کوتاه شد
بیامیدم ,آن که روزی در کمند آرم تو را
در سر حزنات اگر که شانهام حائل کنی
بوسه یک دو بیشتر سوگند،نگذارم تو را
از...
چرا در انتهای بی قراری های من تو لانه کردی.
دقیقا نمیدونم چندبار پشت گوشی تو چتای لعنتی
داد زدم که دیگه واسم تمومی ، نمیخوامت ، تو لیاقت منو
این احساس پاکمو نداری ، نمیخوام دیگه دوست داشته باشم...
نمیدونم دقیقا چندبار به ته خط رسیدمو دوباره
برگشتم سرخط و دوست داشتنش رو از سر گرفتم
میدونین کسی که...
سوختنم رادیدے و خندیدے...
خندہ ات رادیدم؛ سوختم...
خندہ هایم را خواهے دید...)
دیدار ما...
بہ وقت سوختنت...)
S...♡
بیهوده اَند دقایق
وقتی که بودنَت اتفاقی ست که نمی دانم در انعکاسِ
زمان می افتد یا؟...
و امان از این یا و اگر، که اگر بدانی چگونه؛ بودنَم را، هَستَنَم را،
غریق می سازند، لحظه ای درنگ نخواهی کرد.
با خیالت، زندگی ها کرده ام.
قصّههای حالِ قلبم را بخوان
در کتابی که، هزاران باب شد
153g
اگر چه خواه یا ناخواه، گاهی می دهی رنجم
ولی من قلب ها را در محبت با تو می سنجم
گلوی شب پر است از بغض های پابه ماه من
منی که زادگاه دردهای تلخ و بغرنجم
مرا از مرگ _این یک لاقبای پیر_ترسی نیست
اگر چه سرنگون خواهد...
داستانی به کمین نشسته است در پس لبخندی که مرور می کند رویاهای معلق در آلبوم خیال را
چه پارادوکس غریبیست عشق!
میپژمراند؛
میسوزاند؛
نابود میکند؛
و باز،
زندگی میبخشد!
در پارادوکسی جنونآمیز،
دل پُراحساسم،
سوختن و ساختن را،
بینهایت،
دوست دارد...
در بیابان عشق؛
و سرابی پُرپیچ،
این دل دیوانه،
در تناقضیست بیپایان:
حیران؛
ویران؛
امّا،
همچنان امّیدوار؛
همچنان است شادان!
شاید زندگی همین باشد
رقصیدن
هنگامی که درد نیز
در من پایکوبی میکند...
آنکه همیشه از من و از عشق میسرود
این بار پشت جمله اش اما گذاشته..!!!
تشریحِ چَشمش؛ آیه هایِ بیقراری
کابوسِ شب، رویا شد و امیدواری
وقتی مست بودم همه چیو دوتا میدیدم ولی طورو باز یدونه
در صفرِ عاشقی،
احساسِ پریشانم،
گیسو میگسترد،
تا در بستری،
از جنسِ عاطفه،
در سینه بفشرد،
آرامشی محض،
به توانِ بینهایت صفر را!
دور تو میگردم و انگار دوری دورتر
با همه اهل تواضع با منی مغرور تر
اَجر دارد. خنده. بر لب های غمگین آوری
لب ولی تا میگشایی میشوی ماجور تر
میشود هر. هوشیاری بی شک از چشم تو مست
از خماری که شد از انگور هم انگورتر
گفته ای می...