متن باد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات باد
سرِ سبزت را
محکم تر از همیشه بچسب
و کلاهت را،
باد بی حوصله است انگار
و پچ پچ باران
تَرَک انداخته گویا
سقف وحشت را.
پرچین ندامت
هر خزان می آید و یاد زمستان می کند
کوچه را بازیچه ای از برگریزان می کند
ابرهای تیره را این سو و آن سو می برد
برکه ها را آشنا با اشک باران می کند
انتظاری بیش از این هم نیست اما بی دلیل
میزند بر دوش...
بازیچه ی دست باد شده است
پرده
پنجره را می بندم.
رضاحدادیان
برگ ها را ریخت
اما
از پس درخت بر نیامد
باد .
حجت اله حبیبی
باد را
می ریزم در باغ
تو در من می وزی.
رضاحدادیان
رفته آری، چو شورشِ آتش/ از دلِ خاکِ سینه ی سرکش/
آبِ احساسِ آرزو؛ بی شک/ خانه ی دل، چو نقشِ بر بادی ست/
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
بخواندم از نگاهت آخرم را
به آتش میکشیدی پیکرم را
قرار این بود بدست باد نیفتد
نگه داری خودت خاکسترم را
بخواندم از نگاهت آخرم را
به آتش میکشیدی پیکرم را
قرار این بود بدست باد نیفتد
نگه داری فقط خاکسترم را
شاخه
شکسته شکسته
با باد حرف می زند.
رضاحدادیان
بگو چطور شاخه بچکانم از نور
وقتی نشسته بر حنجره ی باد
و گوش کلمات را پر میکند
مریم گمار
تنها باد
ردًپای گیسوان تو را می داند.
رضاحدادیان
دوبرگ بودیم بر یک شاخه
تو با باد رفتی
من افتادم.
رضا حدادیان
می تکاند در باد
پیراهن گلدارش را
بی بهار
آفتاب آمده
صحبت سنگ و درخت
دور از چشم باد...
از خاک آمد،
آدمی که خود را،
به آب و آتش می زند؛
تا حسّ عشق ورزی اش،
با هیچ بادی،
در خاک نیفتد!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
به باد دادی،
احساسی را،
که دمادم،
حدیثِ آرزومندی،
با باد می گفت!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
برای تو که ؛
نه نامه هایم را خواندی
نه شعر هایم را شنیدی
کاش تاری از موهای سپیدم را باد به دستت یا
نگفته های در آب روان شده ام را دریا به گوشت برساند.
اما میدانم باز هم، نه می شود نه می رسد نه تو حواست هست......