متن باران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات باران
یک نامه ی عاشقانه حتماً بنویس
با عاطفه و مِهر فراوان بنویس
بنویس ؛ خدایا دلمان سبز شود
با خطّ خوشت زیر باران بنویس...
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
جادوی شرقی چشمان تو
صبح شاعرانه و مضراب بلورین باران بر خشت خیس خیال من است
و مژده رسیدن فواره انتظار را به خورشید بشارت می دهد...
ارس آرامی
نم نمای بارون وقتی می باره من تمام وجودم پر از عشق میشه .. چترمو کنار گذاشتمو خودمو به کوچه پس کوچها سپردم این باران پر هیاهو هم انگار شوق خیس کردن لیلی مثل منو داشت منم خودمو به اون سپردم تا خیس شم ... و ذره ذره وجودم زیر...
دو دستِ من گرفته دامنت را
تعارف کن دو گنجشکِ تنت را
خلاصه عاشقِ آن صحنه هستم
که باران تر کند پیراهنت را
ای وای بر آنان که احسان را نمی فهمند
ماندن به روی عهد و پیمان را نمی فهمند
سخت است حتّی باورش امّا خطاکاران
بعد از خطا معنای جبران را نمی فهمند
ای وای بر آنان که در دنیای احساسات
احساس پاکِ عشق سوزان را نمی فهمند
وقتی قلم در...
نشستن در کنارت زیر باران تر شدن دارد
چقدر این عشق در ما وسعت باور شدن دارد
غزل از چشم هایت ناگهان سرچشمه می گیرد
ولی در دست هایت حس و حالِ سر شدن دارد
به حدی دلبری را خوب می دانی که حتا گل
به زیر کفش هایت حسرت...
دوباره ابر سیاه و هوای بارانی
هجوم بغض گلوگیر و اشک طوفانی
دوباره فکر و خیالت احاطه کرده مرا
به انتظار نشستم زمان طولانی
عجیب پای دلم را هوای خاطره ها
کشیده سمت مسیری به سوی ویرانی
وبال کوچه ی سر در گمی شدم انگار
دوباره یاد نگاهی به سینه...
«اشک آسمان»
می خورد بر شیشه ی دود گرفته ی دنیا
قطره قطره اشک آسمان ...
تا بشورد کهنه زخم زمین را
و بشکند بغض غمباد گرفته در عمق گلو
باران ...
چه تعبیری ، چه تقدیری...
لمس دستان زمین بین نگاه آسمان
می بارد از دلتنگی
می بارد از...
«مادرم...»
.
مادرم ...
زمین ، کم می آورد
زیر استقامت قدم های تو ...
دریا ، چه کوچک است
در برابر اقیانوس عشق تو ...
باران مهرت ، چه لطافتی دارد
وقتی لبخند زیبای تو بر من می بارد ...
وسعت آبی آسمان ، چه کم نور است
وقتی...
و شعر من تفسیری بود از چشم های او
آنگاه که باران ، لبریزِ احساسمان کرده بود
«بهزاد غدیری»
سر به سنگ نه ، سر کلنگ باید بزنم
آهو که شدم ، پلنگ را باید بزنم
این برکه ی کوچک که مرا خواهد خورد
ماهی که شدم به دلِ نهنگ باید بزنم
آتش به لب و به چشم باران دارم
سر سبزی دهکده به دامان دارم
من مقصد مرغان...
و تو همان نامه ی عاشقانه ای که هیچ وقت به دستم نمی رسی
وهمان بوسه ی آشنایی که اتفاق نمی افتی
تو همان باران پاییزی هستی که دستم را نمی گیری
وهمان شکوفه ی بهاری که بر کنج لبم نمی نشینی
ولی من به اندازه ی همه نامه های...
درخیالم تو و من باشیم و بارانی که نیست
به بغل می کشمت در آن خیابانی که نیست
فکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرم
به جهنم که ببیند آن نگهبانی که نیست
لب تو باشد و من باشم و یک گوشه دنج
گنه بوسه زدن گردن شیطانی...