متن حسرت دیدار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت دیدار
چه دردهایی که در نبودنت، به جان خریدم.
کجایی آرزوی هر شب من،
در کنج خیال چه کسی باز نشستی.
وقتی که ازچشای تودورباشم نازنین ترجیح میدم بمیرم یاکورباشم نازنین مگه میشه عزیزم ازدیدن توگذشت نذاربیشتربمونم اسیرغصه واشک
🌙
من
ماضی بعیدم و
گُم،بین جمله هات
اما تودر مضارعِ من
فاعلی هنوز
بیدار مانده ام
که تو را مثنوی کنم
آسوده تر بخواب!
عزیزِ دلی❤️ هنوز ...
دردِ من؛ دردِ صبوری
لحظه ها؛ یک سالِ نوری
گفته بودی با تواَم اما؛
رفتی و
فرسنگ هااا
دوری.
برایِ پدرم🖤
آن چنان تو بی خبر رفتی که من؛
از هر چه شب بیزارم
و هر ثانیه تَب دارم
و در حسرتِ دیدارِ تو؛ بیدارم
و چون ابرَکی آبستن از دریایِ بغض؛
می بارم و می بارم و می بارم و
آه از شب؛
آن شبِ تاریک و سرد و منجمد...
یه پنجشنبه یِ دیگه و دیدنت
بازم من، بازم تو، باززز بوسیدنت💔
برایِ پدرم🖤
بی تو هر شب،
لبم بوسه ز لبهای تو را کم دارد.
خلوتی میخواهم و آغوش امن و گرم تو.
آشوبم و جز روی تو آرام دلم نیست.
حضرت یار بهار است شکوـ؋ــہ ها בر حال پایکوبی اند
بیا شعرے مرا مهمان کن פּ جرعـہ اے قهوـہ اے بنوشیم
ـ؋ـالے بگیریم باران بر شیشـہ ے کاـ؋ــہ با قطرـہ قطرـہ وجوـבش غزل عشق می خواند.. بهار است شانه هایت کو
گرمے ـבستان פּ مهر פּ صـ؋ـایت کو
برگ هاے...
دیده در ره دارد احساسِ زلالِ زندگی
از برای دیدنِ رخسارِ ماهِ پاکتان
آرزوی سینههای منتظر را بشنوید
بازگردید آخر ای آقای خوب و، مهربان
انتظار دیدنت،
قشنگترین انتظاریست که به تکرارش می ارزد.
دلم درحسرت دیدارتو مینالد
به دنبال تکه ای میگردد که در لبهای تو جا مانده
همان لقمه بوسه حلالی که خش خش پای پشت دیوار حرامش کرد
گلویم را گویی با ریسمان گره زده اند
بغضهایم با هم سر دعوا دارند
و ازسقف چشمانم چکه های اشک غلطانند
درحسرت یک لحظه دیدارتو
و ذهنم دل مشغولی خودش را دارد
با بافتن رویاهایش
و لحظه ای شاد میشود و لحظه ای غمگین
جان دلم رهاکن این قصه را...
ازصدای نفس پنجره بیدارمیشوم
و ازصدای لوند بازیهای بوسه هایت
شیطنت میکند لبهایت با ادای بوسه
وشیطان رجیم میشود
سیب لبهایت را گاز میزنم
نبودنت را نمی خواهم باورکنم
بگذار تا ابد با کودک درون شیطانت زندگی کنم
بگذار تا همیشه را با خیال بودنت سرکنم
با خیال بودنت عاشق...
رویای آمدنت،
به انگیزه وامیدارد،
مگوهای احساسم را؛
تا،
هموارهی آرزوهایم،
با نبضِ رسیدن بتپند،
در ناکجای سینهی دردآشنایم!
تو،
خواهی آمد!
گاهی قلبم به اندازه ی نبودنت درد میکند.
انگار نبودنت تمامی ندارد.
خسته نشده ای از این همه نبودن.
به وصال تو رسیدن رویای هر شب است
تو نباشی ،
جهانم ، جان ندارد،
و من ، بی جان،
« هم» به انتظارت ، نشسته ام
«هم » به دنبال جان می گردم،
برای جهانم .
ای که چشمان تو آشوب دل ماست، کجایی؟