متن حسرت دیدار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت دیدار
ای کاش میدانستم در کدامین خاک قدم میگزاری تا ان خاک را سرمه کرده و ب چشمانم بمالم..
مادر
دلم تنگه، دلم تنگ نگاته…
دلم تنگ دو چشمون سیاته…
دلم میخواد ازت بوسه بگیرم…
ولی از شانس بد بابات باهاته…
در سرم فکر تو بود.
که مرا خوابم برد.
و تو پیدایت شد.
مثل آن لحظه اول که نگاهت کردم.
همان قدر قشنگ.
به همان شیرینی.
با همان لبخندت.
که دگر باره ربودی قلبم.
طرح لبخند تو بدجور دلم را لرزاند.
و چقدر زود به لبخند تو محتاج شدم.
هوس...
آرامش شبهایم نفسهایت را میشنوم وقتی در خیالم پرسه میزنی
و من،
تمام هستی ام را به تو میسپارم
ای یار جاودانم خیالت همیشه در قلبم است
گر چه دیدم همه عمر،
همهمه عالم و آدم ، امّا:
دیدار به پایان نرسد تا تو نیایی
شب هایم بخیر نمی شود
باید که باشد
و در تمام لحظه هایم تکرار شود
مرا از عطر نفس هایش سیراب کند
و با فانوس چشم هایش
ویرانه ی تاریک قلبم را روشن سازد
شب های بی کسی ام
هرگز بخیر نمی شوند
مگر اینکه به جای تیک تاک ساعت...
دلتنگ هوایی هستم ک در آن نفس میکشی
و
دلتنگ نفسی هستم که ارامش جان است
جز لب ناب روی تو...
بوسه زنم بر لب کی..؟
به گمانم جان دادن هم کم است...
در پی یک لحظه بوسیدن تو...
گفته اند می آیی؛
آری می آیی؛ می دانم؛
من آمدنت را،
با ژرفای جان،
باور دارم؛ باور دارم...
گفته اند می آیی؛
سالهاست که انتظارت را،
در باغ دلم کاشته ام؛
منتظر هستم تا:
باغ باورم را،
با قدمهای سبزت،
بارور سازی...
دلم بهانه می کند طلوع دیدن تو را
تا به کجا دلم کشد ، حسرت دیدار تو را
مثل چشمان سیاه تو، پیدا نشود
حتی به خــــواب...
دوستان بعد از تو می پرسند احوال مرا
من تنی در شعله دارم یک دل از من جدا
نسیم نرم نوازش نشان نمیگیرم
ز باد و برگ و بهاران نشان نمیگیرم
سرشک سرخ سحرگاه میچکد ز نگاه
ولی ز چشم تو درمان نشان نمیگیرم
لبت چو لاله لطافت به باغ میبخشد
من از لب تو گلستان نشان نمیگیرم
شراب شوق شبانگاه شعله میگیرد
ولی من از می مستان...
دل من در غم هجران تو پرپر شده است
خانهی سینه ز داغت چو مجمر شده است
گل رخت آینهی حُسن خداوندی شد
چشم من از نم اشکش چو نیلوفر شده است
شب که مهتاب به رخسار تو میافتد باز
عشق در سینه چو آتشفکن آذر شده است
آه من...
چقدررویا می بافم برای تو وخودم
رویای مسیر جاده
و یک سبد شعر عاشقانه
تا درزیر تک درخت عاشقی که از معشوقش دورمانده،سر بر زانوانت بگذارم و همه را بخوانم برایت
تا که شاید دل خدا به درد آید و نمیدانم که چه بگویم
که شاید دارم از نرسیدن به...
هر شب مرا خیال تو...
آید به مهمانی من...
دلتنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست،
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست،
با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم،
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست،
دلم بی آن سیه چشمان مستت...
مثال تن بدون جان میماند...