متن خسته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خسته
از فکر کردن خسته ام...
چرا که تمام افکارم مختوم به تو و خاطرات توست!
افکاری که انگار قصد جانِ مرا کرده اند و همیشه و هرجا همراه من اند.
از دیدن خسته ام...
چرا که هربار به جایی خیره شدم، چهره ات را دیدم؛ چشمانت، گونه هایت، آن ته...
دستانم گرم است
تنم مبتلا به خلسه ای تاریک...
چراغ روشن است
چتر ما آسمان و
آسمان هم که بارانیست
در گیرِ یک احساس پابندیم
رفته ایم و کسی ندانسته ست
کی ؟ کجا؟ با که ها؟ رفتیم!
تو
بذر دیگری بپاش ، باغبانِ هستی بخش
ما بذر های عبث...
وقتی خسته شدم که فهمیدم برای هیچ جنگیدم
خدایا باید یه دکمه ریست میذاشتی روی ما که هر 24 ساعت یکبار خودمون رو ریست کنیم.باور کن نمیشه تحمل کرد!
ای کاش یک نفر ، فقط یک نفر تو دنیا بود که آدم رو درک می کرد! به خدا انتظار زیادی نیست!
با کارهایشان ، با رفتارشان و با گفتارشان آنقدر خسته ات می کنند از زندگی که قید همه چیز را میزنی، بعد تو را بی احساس می خوانند!!!
میخوام
زندگیمُ بدم دستِ یکی و بهش بگم
یه دقیقه اینو نگه میداری؟
و بعدش فرار کنم...
فاطیماه نویسنده وشاعر
ذله شدم ازغم وگریه بی اراده لحظه های بی رمق شبای بی ستاره
شبی زنی شعرهایش را سوزاند
و برای یک دیدار ساده
از پنجره ها گذشت
آشفتن خواب ، کار ساده ای نیست
وقتی پلک هایت
خسته از سایه ای سنگین است
مرا ببین...
غریب تر از هر آشنای دیروزم
و این شعرهایی که می خوانی ،
حاصل بیخوابی های هر شب...
خسته ام از مردمِ گندم نمایِ جو فروش
خسته از فریادِ عارف مسلکان خرقه پوش
صبرکردم بی گلایه تا که دنیا بگذرد
از ریای خلق آمد در سرم جوش و خروش
در تکاپو بودم و عمر درازی، یافتم
چشمِ بیمارم روا دارد به مستی عیش و نوش
پندِ واعظ کاشتم...
روزی هم میروم
از آن رفتن ها که آمدن ندارد
میدانم بانوجان
وقت هایی که دلت میگیرد
تنها تکیه گاه تو آینه ی اتاقت هست
می ایستی روبرویش ، خیره به چهره ات
کمی نوازش موها
کمی آرایش
و لبخندی تلخ و پرمعنا به خودت...
به دلتنگی هایی که در پشت نقاب مخفیشان کرده ای.
لباس گلدار و خوش رنگی...
نفسی نیست برای
کنار هم بودن
وقتی تن
عشق خسته است
از انتطار
شدم ماهیی که عاشق تیتو شده
آب که نه
هوا از سرم گذشت
هوای بودن
هوای داشتن
هوای خواستن
هوای ماندن
هوای اینکه هیچ شاه ماهیی دیگری
تیتو ی مرا هوایی نکند
ما را هوا خفه کرد ...
عاشق قانع..
به زندگی بله گفت..
اما خسته بود...
خسته ام
از آمدنِ شب و روز
امروز ها و فرداهای دور
بودنِ تکرار ها
و دیدنِ دیوارها
خسته ام
و دلم
رهایی می خواهد
از این لحظه های پوشالی
و رهایی از
ثانیه های تلخ
بادصبا
غمی است در قلبم که بارانی به چشمش نیست
هیچ انتظار از کسی جزء قهر و خشمش نیست
خسته ام خسته تر از سرباز در بندی که
در زیر تیغ هست و جهان دیگر به پشمش نیست
بی تو مثل کشتی بی ناخدا سرگشته ام
خسته ام،حیران شدم.. پایان خود را دیده ام
سجاد یعقوب پور
اینجا همه خسته اندهمه خسته کننداند من خسته ام
منِ خسته با تمام خستگی ام برای رسیدن به توئه خسته تلاش میکنم و جان میدهم.
علیرضا مرادی
خسته ام کاش کسی حال مرا درک کند.
آنی.نویسنده
خستم!
خیلی خسته...
خسته از جنگیدن برای عشقش،خسته از صبر کردن برای یه دوست دارم ساده، خسته از یه خنده ی طولانی....
خیلی وقته که کم اوردم خیلی وقته که هر بار رفتم سمتش پسم زد، هر بار یه قدم برداشتم یه قدم رفت عقب، هر وقت اشتباهی میکرد من...
خسته ام! خسته تر از خسته شدن، پا نشدن!
درد خوب است به یک شرط! معما نشدن!
مثل یک قطره که عاشق شده در چشمه ی آب
می رسم آخر هر شعر به دریا نشدن!
گره ای بسته خداوند به کارم که هنوز
چاره ای نیست برایش به جز از...