متن خیال
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خیال
با دست های خشکیده
بسان برگ زرد
قوی آرزو را جاری می کند
در آب روان خیال ...
ساناز ابراهیمی فرد
خیال
پرنده ی خیال آرزو
چه معصومانه...
در لابه لای تنه ی کلفت زمان
مدفن گشته...
ساناز ابراهیمی فرد
بازم خیال ط مرا برداشت
کجا میبرد نمیدانم ... (:
نمی خواهم از تو بنویسم،
ولی باز اسب سرکش خیال
شیهه کُنان از اصطبل افکارم بیرون می زند!
یادت را زین می کند
و با خورجینی پُر از واژه های لال
بر این سکوت کِشدار و خیال چروکیده ام می تازد،
و یالش قلم را بر اریکه دستانم می سپارد...
نیمه شب است...
آرام آرام در خیالم بیا
نباید کسی بداند...!
نباید کسی بفهمد!
تنها بیا...
مبادا کسی حسادت کند...
مبادا کسی حسادت بکند که تو به خیال من می آیی!
چشم بد دور
به خیالم که می آیی...
یک پری رقصان و دلربای سبو در دست غزل خوان میشوم...
«خیال عاشقی»
خوشم ،کنارِ خیالت دوباره من مستم
که در به روی همه غیر از عشق تو بستم
خوشم کنارمی و با منی و در قلبم
چه خوب بعد تو از چشم دلقکان رستم
تو نور عشقی و تابیده ای به سمت دلم
میانِ هاله ای از تو ، گیاه...
«سکوت بغض»
چه سکوتی گرفته بغضم را
انگار که مرده است بیخ گلو
می فشارد حنجره حرف را
تا صدای سینه را خاموش کند ...
و آرام در خود فرو بریزد
تنهایی پر هیاهوی خیال را ...
کز کرده در کنج زندان سینه
و شوق آزادی را در خود کشته...
محتاجم ...
به خدایی که دستانش ، داستان عشق است
نامش ، تعبیر یک رویای شیرین !
و یادش ، چون گرمای بوسه ای میان پیشانی عشق ...
در سردی این روزهای بی روح
تا هم او ...
باز کند گره یِ کمندِ ابرویِ در هم تنیده را
و ناز...
دلم آشوب است
انگار که داری از دستم می روی
انگار نه انگار که هرگز نداشتمت
هر لحظه می اندیشم
به نداشتنت
و باز هم خیال می کنم انگار درست همین لحظه است که از دستم می روی
سولماز رضایی
به دندان کشیده،
--بره ی خیالم را...
...
\کفتار\،
نامِ دیگرِ تنهایی ست.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
درخیالم تو و من باشیم و بارانی که نیست
به بغل می کشمت در آن خیابانی که نیست
فکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرم
به جهنم که ببیند آن نگهبانی که نیست
لب تو باشد و من باشم و یک گوشه دنج
گنه بوسه زدن گردن شیطانی...
از آنی شرلی آموختم؛ می توان رویا پرداز بود.
گاهی اوقات باید خود را بدست خیال بسپاری و همراه با دوستی مانند دایانا در حوالی کوچه عاشق ها پرسه بزنی، زمانی که خزان می تواند پا به پایت با تو قدم بزند.
مقصد، رویاهایت است.
و یک دوست خوب می...
امشب با خیال خوش خیالی ، خوابیدم تا سراغم را بگیرد
لطفی کنی شاید که در خواب ، دستت بیاید نبض داغم را بگیرد:
دلم با اینکه آغوشی ست ناچیز، برایت میکنم یک بستر سبز
بیا ای نازنین قبل از آن که پائیز ، بیاید جان باغم را بگیرد
شب...
وفای ماندنت را کنار تک تک خیال بافی هایم دیدم
خیالاتی که با قایق های رنگارنگ کاغذی روانه نیلِ نیلگون کردم
هر بار تو را می دیدم چهره ات همانند شاخه های در هم کشیده سیب،همان قدر شیرین و زیبا با گونه هایی سرخ از شرم میخ کوب زمین بود...
اینکه تمام روز دستانش چفت دستانت باشَد و نگاهش قفلِ نگاهت...!
ونیمه های شب بفهمی تمامش یک خیال واهی بیش نبوده ...!
\غم انگیزترین حالت است\
ای کاش میدانستی این \من\ بدونِ تو فَقد یک جسم است کِ نفس میکِشَد، راه میروَد، حتآ میتوانم بگویم گاهی با صدای بلند به دردهایش میخندَد!
چون دیگر این چَشم ها اگر بخاهند هم اشکی دَرِشان موج نمیزَند.! نمیدانم شاید هم عادت کرده ام به نبودِ کسی کِ هیچگاه قرار...